سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

متن دفاعیه ظهوری راد: تفسیر فراتاریخی قرآن

آنچه اینک ملاحظه می فرمایید، متن دفاعیه پایان نامه آقای دیدار ظهوری راد با عنوان «تفسیر فراتاریخی قرآن با تأکید بر دیدگاه علامه طباطبایی و آیت الله معرفت» است که پیش تر داستان غصب آن گزارش شده بود. ان شاء الله تفصیل مبارزاتی را که در زمینه احقاق حق خود طی حدود دو سال صورت دادم، در فرصت دیگری منعکس خواهم کرد. اما اینک متن دفاعیه ایشان منتشر می شود.

در قرآن پاره ای از گزاره های حقیقی وجود دارد که به طور ذاتی عمومیت دارند و در عصر نزول ناظر به مصادیق آن عصر بودند و در اعصار دیگر قابل انطباق بر مصادیق دیگر می توانند باشند. نیز پاره ای از گزاره های قرآن خارجی اند و فقط ناظر به مصادیقی اند که در عصر نزول وجود داشتند؛ اما از چنین گزاره ها نیز می توان با الغای خصوصیت به گزاره های عام دست یافت که شامل مصادیق اعصار دیگر هم باشد. برخی از مهم ترین مبانی این تحقیق، جهان شمولی هدایت قرآن و برخورداری قرآن از بطون و همراهی قرآن با مقتضیات تمام اعصار بر اساس نظریه های نسخ های مشروط و تمهیدی آیت الله معرفت، و نیز عقلانیت حاکم بر آموزه های قرآنی است. در این تحقیق بیست نمونه از آیات قرآن که یا حاوی گزاره های حقیقی و بالذات عام اند و یا شامل گزاره های تاریخی اند ولی با الغای خصوصیت قابلیت تعمیم دارند، بررسی شده اند. آیه نفی حرج از جمله آیات بالذات عام و آیه سئوال از اهل ذکر از زمره آیاتی به شمار می آید که با الغای خصوصیت قابلیت تعمیم دارند.

این پژوهش مشتمل بر سه فصل است.

در فصل اول به کلیاتی در زمینه مسأله اصلی این تحقیق و پیشینه و سئوالات و فرضیات پرداخته و روش تفسیر فراتاریخی قرآن تبیین گردیده و روش کشف گزاره های فراتاریخی از آیات قرآن معرفی شد.

فصل دوم این تحقیق، به تبیین و توضیح اصول و مبانی تفسیر فراتاریخی قرآن اختصاص یافت و در از این موضوعات سخن به میان آمد: نخست درباره قلمرو قرآن در تفسیر فراتاریخی از فطری بودن، جهان شمولی قرآن، مخاطبین فرا قومی، سبب نزول قرآن، اعتبار عموم لفظ یا خصوص سبب، تفسیر فراتاریخی قضایای خاص قرآنی و تاریخمندی آیات بحث شد؛‌ سپس راجع به مراتب قرآن در تفسیر فراتاریخی از موضوعات رابطه ظاهر و بطون و تفسیر فرا تاریخی قرآن، عام یا خاص بودن فهم بطون در تفسیر فراتاریخی، جایگاه تأویل در تفسیر فراتاریخی قرآن، متشابهات قرآن و فراتاریخی بودن تفسیر، نقش و منزلت جانشینان رسول خاتم در تفسیر فرا عصری قرآن سخن به میان آمد. پس از آن در زمینه نسخ و تفسیر فراتاریخی قرآن از نسخ مشروط و نسخ تمهیدی و آیات فراتاریخی قرآن سخن گفته شد؛ آنگاه در خصوص کارکرد عقل در تفسیر فراتاریخی از موضوعات رابطه عرف و عقل در تفسیر فراتاریخی، و عقلانیت و عربیت قرآن در تفسیر فراتاریخی بحث به میان آمد. در پی آن در مورد خاتمیت و فراتاریخی بودن قرآن موضوعات خاتمیت نبی و جامعیت قرآن و نیز خاتمیت، جامعیت شریعت و کاملیت دین بررسی شد و آخرین موضوعات مورد بحث این فصل، اعجاز فرامتنی و تفسیر فراتاریخی قرآن و جایگاه اخلاق در تفسیر فراتاریخی قرآن بود.

در فصل سوم، با عنوان نمونه هایی از تفسیر فرا تاریخی قرآن، آیات ذیل با اتکاء بر دیدگاه های علامه طباطبایی و آیت الله معرفت و سایر مفسران به روش فراتاریخی تفسیر شد: آیه سئوال از اهل ذکر، آیه تبیین ذکر، آیه ظهیر مجرمین، آیه غلبه فئه قلیل، آیات لسان صدق، آیه اعداد قوه، آیه قوامیت رجال، آیات حاکی از پایین آوردن صدا نزد پیامبر(ص)، آیه نسیء، آیات ظهار و ایلاء، آیات زنده به گور کردن دختران، آیه نفی سلطه کافران بر مؤمنان، آیات نفی حرج بر ضعیفان و مریضان، آیه ترفیع منزلت، آیه دعوت به دین، آیه مباهله، آیه عناد ولید بن مغیره، آیه هلوع، آیه مقتسمین.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بعد التحریر: گفتنی است که این پایان نامه شنبه هفته گذشته دفاع شد و نمره 83 / 18 با درجه بسیار خوب به آن تعلق گرفت. 


متن دفاعیه «تفسیر تاریخی سوره انفال»

آنچه اینک ملاحظه می کنید، متن دفاعیه خانم سروش یاوری دانشجوی ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران شمال است که به راهنمایی اینجانب و مشاورت آقایان دکتر ایزدی مبارکه و دکتر باستانی به انجام رسیده است. دفاعیه این پایان نامه روز 27 بهمن است.

موضوع این پایان نامه «تفسیر تاریخی سوره ی انفال» است و مراد از آن، تفسیر سوره ی انفال در بستر تاریخی نزولش می باشد. نظر به اینکه هر سوره در زمان نزولش، ناظر به مقتضیات و شرایط موجود در آن زمان است، توجه به آن شرایط و مقتضیات در تفسیر سوره، موجب فهم صحیح مراد خداوند از آیات سوره می شود. به این شیوه ی تفسیر که سوره در بستر تاریخی نزولش تفسیر شود، تفسیر تاریخی می گویند. برای شناخت بستر نزول سوره که همان زمان و مکان نزول سوره، حوادث و فضای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی حاکم در زمان نزول سوره و مخاطبان سوره است، لازم است ابتدا زمان نزول سوره، با توجه به اشارات خود سوره، روایات معتبر و تاریخ مشخص شود؛ سپس اوضاع حاکم در زمان نزول سوره، با مطالعه ی تاریخ آن زمان روشن گردد. در این نوع تفسیر، تمام قرائنی که معهود عرب عصر نزول بوده است، اعم از قرائن لفظی یعنی سیاق و آیات مشابه و قرائن معنوی یعنی زمان و مکان نزول، مخاطبان و حوادث مقارن نزول،  مورد توجه قرار می گیرند.

پیشینه ی تفسیر تاریخی قرآن به صدر اسلام می رسد. جهت آن این است که تفسیر تاریخی قرآن عبارت است از: همان تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر قرآن به روایات اسباب نزول، تفسیر قرآن با اشعار جاهلی، تعیین ترتیب نزول، تعیین مکی و مدنی، تعیین ناسخ و منسوخ، و مانند آنها. پیشینه این شیوه ها و مباحث هم کمابیش به صدر اسلام می رسد.

منتها تا قبل از قرن سیزدهم هجری قمری، تنها کاری که در زمینه ی تفسیر تاریخی قرآن صورت پذیرفته، این بوده است که علمای اسلامی شیوه ها و مباحث مذکور را در تفاسیر خود داشتند؛ بدون این که ترتیب سوره های قرآن را بر هم بزنند. اما از اواسط قرن سیزدهم هجری قمری، خاورشناسانی چون نولدکه و بلاشر، و مفسرانی چون ملاحویش و محمد عزة دروزة در ترجمه ها و تفاسیر و سیره هایی که نگاشتند، ترتیب نزول قرآن را اساس کار خود ساختند و مطالبشان را بر اساس آن سامان دادند. در ایران اقبال قابل توجهی به چنین تفسیری شده است و شروع آن با «سیر تحول قرآن» آقای بازرگان بوده است. کار دیگر سیره ای بوده است که جلال الدین فارسی بر اساس ترتیب نزول سوره های قرآن نگاشته است. اخیراً آقای بهجت پور نیز تفسیری به ترتیب نزول را به نام «همگام با وحی» شروع به نشر کرده اند که تاکنون تنها یک جلد آن منتشر شده است.

به طور کلی آثار و تفاسیری که علمای اسلامی به ترتیب نزول تألیف کردند، به طور عمده بر اساس مبانی سنتی بوده است. این تلاش های علمی نتایج قابل توجهی به همراه نداشته اند؛ زیرا تقریباً همان مباحث تفسیری را که پیش تر رواج داشته، به ترتیبی دیگر یعنی ترتیب نزول آورده اند؛ بدون این که رویکرد تاریخی به تفسیر قرآن داشته باشند.

البته آثاری نیز با مبانی جدیدی عرضه شده است که کتاب «درآمدی بر تاریخ گذاری قرآن» اثر استاد محترم راهنما و مقالات ایشان در زمینه ی تفسیر تاریخی آیاتی از قرآن، از آن جمله است.

مهمترین مبانی جدید تفسیر تاریخی عبارت اند از:

الف. عرفی بودن زبان قرآن: تردیدی نمی توان داشت که قرآن در اوج فصاحت و بلاغت و به قصد تفهیم مقاصد خود به مخاطبانش نازل گردیده است، لذا به زبانی سخن گفته است که مخاطبانش مراد خداوند را بفهمند و از آموزه هایش بهره ببرند. مخاطبان قرآن، کسانی هستند که در وقت و مکان نزول حاضر بوده اند؛ پس لازم است برای تفسیر به منابعی مراجعه شود که زبان متعارف مردم عصر نزول را به ما بشناساند و از آن جهت که قرآن، تنها متنی است که از تحریف مصون بوده است، باید در تفسیر، سیاق آیات و آیات متحد الموضوع، که از آنها به قرائن لفظی تعبیر می شود، بیش از هر منبعی مورد توجه قرار گیرد و از آن رو که نزول هر سوره ناظر به مقتضیات و شرایط موجود در زمان خودش است، لازم است در تفسیر هر سوره، آن شرایط و مقتضیات که از آنها به قرائن معنوی تعبیر می شود، مورد توجه قرار گیرد. 

ب. امکان تعمیم گزاره های قرآنی: اگر چه گزاره های قرآن، ناظر به مقتضیات و شرایط خاص زمان نزول و خطاب به خصوص مردم عصر نزول است، اما با الغای خصوصیت، می توان گزاره های کلی استخراج کرد که از آن به مناط و ملاک تعبیر می شود و آنها، شامل همه موارد در همه ی اعصار است. به این ترتیب، جاودانگی قرآن تأمین است و خاص بودن مخاطبان و مصادیق آیات قرآن، مستلزم محدودیت شمول آنها نخواهد شد. آیت الله معرفت در این زمینه آیه ی 43 سوره ی نحل را مثال می آورند که آمده است: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی‏ إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏. خداوند در این آیه، خطاب به مشرکان می فرماید که اگر شک دارید که بشر می تواند پیامبر باشد، از اهل کتاب یعنی یهودیان مدینه بپرسید. درست است که در این آیه، مخاطب، خصوص مشرکین مکه اند و سؤال، خصوص امکان پیامبری بشر است و مسئول، خصوص اهل کتاب یعنی یهودیان مدینه است، اما ملاک و مناطی که از الغای خصوصیات این آیه حاصل می شود این است که هرکس، در هر زمینه ای که سؤال داشت، باید به افرادی که آگاه به آن اند، مراجعه کند. این مناط و ملاک عام و شامل همه موارد و مخاطبان در همه ی اعصار است.

در این تحقیق، سوره ی انفال بر اساس مبانی مذکور، تفسیر شده است. به منظور تفسیر این سوره، به سیاق آیات و نیز آیاتی که با آیات مورد بحث، متحد الموضوع بوده است، توجه شده است. همچنین زمان نزول این سوره که بعد از جنگ بدر بوده و مخاطبان سوره که شرکت کنندگان در این جنگ بوده اند، مورد توجه قرار گرفته است. 

مطالب این پایان نامه در سه فصل آمده است: در فصل نخست، ابتدا با تکیه بر اشاراتی از خود سوره، زمان نزول سوره و رخداد تاریخمند آن شناسایی شده است. این سوره در سال دوم هجرت نازل شده و ناظر به جنگ بدر است. سپس بستر نزول این سوره که همان اوضاع حاکم در سال دوم هجرت، به خصوص غزوه ی بدر است، مورد مطالعه قرار گرفته و سعی شده است با در نظر گرفتن بستر نزول سوره و توجه به آن فضا، آنچه که عرب آن عصر از آن سوره می فهمیده است، دانسته و گزارش گردد.

در فصل دوم، واژگان و تعابیر کلیدی سوره با توجه به قرائن لفظی و معنوی، معناشناسی شده است. از جمله نتایج آن، این است که مراد از انفال در آیه ی انفال، اموال به دست آمده از دشمن در جنگ است. این معنا را علاوه بر سیاق آیه، استعمال این واژه در دوره ی قبل از اسلام و عصر نزول تأیید می کند. همچنین مراد از غنیمت در آیه ی خمس، همان اموالی است که در جنگ با دشمن به دست می آید. مؤید این معنا، هم سیاق آیه است و هم کاربرد این واژه به معنای غنیمت جنگی در آیاتی که در سیاق جنگ هستند.

ناگفته نماند که علمای شیعه به طور عمده بر این نظرند که مراد از انفال، علاوه بر غنایم جنگی، کوه ها، اموال مخصوصه ی ملوک کفر، اموال بی وارث است که در روایات ائمه(ع) ذکر شده است. در خصوص واژه ی غنیمت مذکور در آیه ی خمس نیز، علمای شیعه معنای موسعی را برای این واژه مطرح نموده اند. آنها بر این نظرند که مراد از این واژه، هر نوع فایده و سود می باشد؛ نه خصوص غنایم جنگی؛ چرا که معنای لغوی غنیمت، هر نوع فایده ای را در بر می گیرد و مورد، مخصص نمی باشد و از روایات ائمه(ع) چنین برداشتی حاصل می شود.

به نظر می رسد، موارد مذکور در روایات ائمه(ع) بر مبنای مناط آیات، بیان شده است؛ نه بر مبنای معنای واژگان مورد نظر در آیات مورد بحث. مناط این آیات نیز، موارد مذکور در روایات ائمه(ع) را در بر می گیرد؛ لذا نتیجتاً تفاوتی بین نتایج حاصل شده از تحقیق و نظر شیعه وجود ندارد. 

در فصل سوم، با تکیه بر بررسی های معناشناسانه ی فصل قبل و توجه به قرائن لفظی و معنوی، تفسیری اجمالی از سوره به دست داده شده است.

در فصل آخر، از آن رو که آیه ی خمس محل بحث و اختلاف نظر است، به تفصیل از آن بحث شده و پیشینه ی خمس در ادیان و دوران جاهلی مورد بررسی قرار گرفته و سیره ی عملی پیامبر و امام علی علیهما السلام درباره ی آن بیان گردیده و نظر شیعه از زمان پیدایش آن تا عصر حاضر گزارش شده است. نیز در ادامه، نظرهای متفاوت در خصوص خمس بیان شده است.

   در پایان لازم است گفته شود، علیرغم تلاش گسترده ای که در پژوهش حاضر صورت گرفته است، نتایج این تحقیق را می توان در حد یک احتمال قابل توجه مطرح نمود و نتیجه قاطع گرفتن در این زمینه نیازمند تحقیق بیش تر است.


نقد و بررسی رویکردهای مختلف به تفسیر بر اساس ترتیب نزول(3)

نکته مهم دیگر که تأکید آقایان بر این است که برای معنای سوره‌ای باید به آیات قبل که نازل شده، مراجعه کرد و نه آیات بعد. آقایان بهجت پور و سید منذر حکیم بر این اشاره داشته و به روش تفسیری علامه نقد دارند و می‌گویند: چرا برای تفسیر سوره حمد مثلاً به سوره نساء تمسک می‌کند؟ مثلاً سوره‌ای که در سال اول نازل شده، چرا با سوره مدنی باید تفسیر شود.

بازرگان هم به این نکته اشاره کرده‌اند که نباید در تفسیر آیات قرآن، ‌از قرآن جلو بیفتیم. به این معنا که در تفسیر آیات قبل به آیاتی که بعد نازل شده اند، نباید مراجعه کرد.

طرفداران تفسیر ترتیب نزول می‌گویند: آیات در شرایط خاصی نازل می‌شد؛ پس چرا مفسر می بایست به آیات قبل مراجعه کند؟ این گونه نیست که حتماً باید به گفتارهای قبلی مراجعه کرد. چون هر سوره‌ای معنا و هدف مستقلی دارد.

اما این سخن در خور نقد است. به چه دلیل برای یک آیه نباید به آیات نازل شده بعدی مراجعه کرد؟ ما یک معنای ساده داریم که از گروه آیات قبل و بعد استفاده می‌شود، اما معنای استدلالی چیز جدیدی است که باید با آیات مقایسه شود. مثلاً این آیه که مستقل است معنایی دارد مستقل از آیات دیگر؛ ولی مفسر می‌تواند این معنای مستقل را به عنوان یک مقدمه در نظر داشته باشد و با رعایت شرایط منطقی یک استدلال، به آیات قبل و بعد که نازل شده، ولی سال ها قبل یا بعد یا در سوره های قبل بعد- آنهارا کنار هم گذاشته و نتیجه جدیدی بگیرد. پس با رعایت حفظ آن معنای مستقل، با کنار هم گذاشتن آن در کنار آیات دیگر که خود آنها هم معنای مستقل دارند، یک معنای جدیدی را می توان اخذ کرد. اتفاقاً علامه معتقد است که حتی آیات متشابه معنای مستقل دارند؛ ولی برای فهم درست آنها باید به آیات محکم مراجعه کنیم.

به نظرم این یک روش است. طبق این دیدگاه برای تفسیر نعمت‌ در سوره حمد، باید با توجه به آیات سوره علق و ... که قبل از حمد نازل شده اند رجوع کنیم.

پس دیدگاهای مشابه با دیدگاهی که مثل دیدگاه مؤلف همگام با وحی است و به روش علامه خرده می‌گیرد و می‌گوید: آیات باید با قبل خود معنا شوند نه بعد، این یک روش تفسیری است و البته استدلال‌های ضعیفی هم دارد. از جمله استدلال های این دیدگاه تمسک به روایت قرائت قرآن بر اساس نزول است. آنها به این روایات استدلال کرده و می گویند: تفسیر و قرائت بر اساس ترتیب نزول، ‌باعث می‌شود که اختلافی در قرائت قرآن نباشد.

منتها آن در خور نقد است. این روایت بنا به تحقیق ما درست نیست و سیاقش تحریف قرآن است؛ نه این معنایی که این ها گفته اند.

نقد: من اینک نکات چندی را در نقد بیان می کنم:

اولاً، به باور من قرآن ذاتاً بی نیاز از تفسیر است و هر واحد نزول هر وقت که نازل می شد، برای مخاطبانش واضح و بی نیاز از تفسیر بود. جهت آن این است که قرآن به اجماع علمای اسلامی و به تصریح آیاتش در اوج فصاحت و بلاغت بوده است. خداوند مقاصدش را به روشنی برای مخاطبانش بیان کرده است و لذا به تعبیر علامه طباطبایی قرآن در دلالت بر مقاصدش مستقل از بیان پیامبر(ص) است(نک: قرآن در اسلام).

بنابراین اگر تفسیر را به معنای بیان مراد و مقصود الهی بگیریم، هیچ حاجتی نبوده است، برای آن به سایر آیات مراجعه شود. حتی هم اکنون نیز مراد قریب به تمام آیات قرآن با ملاحظه سیاقشان قابل کشف است.

به این ترتیب، تفسیر قرآن به قرآن برای مزید اطلاعات مفید است و چنان نیست که اگر آیاتی به آیات دیگر قرآن یا بیان پیامبر(ص) ارجاع داده نشود، مراد الهی قابل فهم نباشد.

ثانیاً، در مواردی نیز که تفسیر قرآن به قرآن می شود، نباید زمان نزول آیات قرآن را نادیده گرفت و گرنه به سوء فهم مقاصد الهی گرفتار خواهیم شد. برای مثال در سوره بلد از «فکّ رقبه» (بلد، 13) سخن رفته است و این خطاب به مشرکان مکه است و در آن از آنان خوسته شده است، برده آزاد کنند و مشرکان مکه به طور طبیعی برده کافر آزاد می کنند و لذا هرگز موجه نیست، از آنان خواسته شده باشد، برده مؤمن آزاد کنند. لذا نمی توان این آیه را با آیه « رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ »(نساء، 92) تقیید کرد و گفت که مراد آیه بلد، آزادی برده مؤمن است.

ثالثاً، در این تردیدی نمی توان داشت که می توان میان پاره های کلام الهی صغری و کبری برقرار کرد و نتیجه گرفت. چیزی که نباید از آن غافل شد، این است که باید نخست مراد آیات را در بستر نزولش به درستی درک کرد و آنگاه به استنتاج از آیات قرآن روی آورد و گرنه موجب خواهد شد، مفاهیمی را استنتاج کنیم که هرگز خدای تعالی به آنها متلزم نیست.

ج) دیدگاه سوم: مکتب تفسیری بر اساس ترتیب نزول

بر این اساس کسی تفسیر ننوشته است؛ ولی برخی این دیدگاه را دارند. محمد آرکون و حسن حنفی از روشنفکران معاصر به این دیدگاه تمایل دارند و معتقدند که این گونه نیست که فقط 15? قرآن اسباب نزول داشته باشد؛ بلکه همه قرآن اسباب نزول دارد. اساس این دیدگاه این است که قرآن تاریخمند است، گرچه ممکن است دیگران و در دوره‌های بعدی هم استفاده کنند.

حسن حنفی در کتابش به نام «الوحی و الواقع دراستةً فی اسباب نزول» می نویسد: بر خلاف نظر پیشینیان هیچ آیه‌ای بدون سبب نازل نشده؛ بلکه همه آیات برآمده از وقایع خارجی است.

دکتر جعفر نکونام در مجله پژوهش دینی ش19- در مقاله ای تحت عنوان «تفسیر تاریخی قرآن کریم» این ایده را دارند و بیان می‌کند: قرآن متنی تاریخمند است و معنایی فراتر از فرهنگ عرف عربی ندارد. ایشان در ترتیب نزول ‌ـ بر خلاف بهجت پور‌ـ خیلی صریح گفته‌اند: ترتیب نزول بر اساس حکمت است و خداوند قرآن را حکیمانه نازل کرده است. حضرت علی هم چون حکیم بودند، بر اساس حکمت به تدوین قرآن بر اساس ترتیب نزل اقدام کردند.

نقد من بر آن این است که لازمه حرف شما این است که این قرآن غیر حکیمانه است‌. چطور می توان گفت که قرآن متنی تاریخمند است و حال آن که خود قرآن اشاره دارد که بسیاری از این آیات در کتاب های پیشینیان بوده است؟ در صحف ابراهیم موسی و ....

نقد: من نکاتی چند را در نقد این سخن بیان می کنم:

اولاً، من به درستی نمی دانم که سخن محمد ارکون یا حسن حنفی چیست و نظر خودم را نیز از آنان نگرفته ام. بنابراین بهتر است، به جای تشبیه باورهای من به باورهای دیگران، عین سخن من بیان شود و مورد نقد قرار بگیرد. یکی از آفات نواندیشی این است که تلاش دارند، آن را در قالب های موجود جای دهند و تحلیل کنند ولو آن که نواندیش اندیشه اش را از قالب های موجود نگرفته باشد. این موجب می شود، باورهایی به نواندیش نسبت داده شود که هرگز بر آن نیست.

ثانیاً، صرف این که در قرآن از قصص امم پیش از اسلام سخن گفته است، دلیل بر این نیست که مخاطبان آن، امم پیش از اسلام اند و نیز صرف این که در قرآن اخباری مربوط به آینده مثل قیامت آمده است، نمی توان گفت، مخاطبان آن آیندگان هستند. همین طور اگر در قرآن پاره ای از حکمت ها و مواعظی آمده است که جنبه کلی دارد، نمی توان به موجب آن گفت که مخاطبان آن کل بشر در تمام اعصار و امصار است.

مخاطبان یک کلام خصوص همان کسانی است که در عصر و مصر ایراد کلام حضور دارند و آنها در مورد قرآن جز عرب عصر نزول نبودند.

ثالثاً، سخن ما این است که مقاصد قرآن خصوص همان معناهایی است که مخاطبان قرآن می فهمیدند. جهت آن این است که قرآن به زبان عرب عصر نزول نازل شده و لزوماً باید از الفاظ قرآن همان معناهایی که معهود آنان است، قصد شده باشد و الّا، نه قرآن فصاحت و بلاغت داشت و نه غرض از نزول قرآن که هدایت بود، برای آنان محقق می شود.

اما این سخن به این معنا نیست که تمام مفاهیم قرآن به همان معانی معهود عرب عصر نزول منحصر است. کلام الهی نظیر هر کلامی لوازمی دارد که بسا برای مخاطبان قرآن قابل درک نبوده و به آنها توجه پیدا نکرده اند؛ اما در دوره های بعد قابل درک می شود و به آنها توجه پیدا می کنند. نیز بی نیازی قرآن در تفسیر به حدیث هرگز به این معنا نیست که قرآن ما را کافی است؛‏ بلکه به این معناست که قرآن در بیان مقاصدش به حدیث متکی نیست و اما آنچه را که در قرآن نیامده است، باید از حدیث گرفت.

بله مفسران اتفاق دارند که برای فهم بهتر آیات، باید به شرایط تاریخی نگاه کرد و اینکه برای معنای اولیه باید به لغت عرب نگاه کرد؛ ولی قبول ندارند که مخاطب قرآن عرب جاهلی است. بله مخاطب «اولیه» عرب جاهلی است؛ ولی آیات قرآن و دین بر اساس فطرت است و زبان فطرت را همه می‌فهمند.

نقد: این سخن نیز ایرادات چندی دارد:

اولاً، مخاطبان هر کلامی از جمله قرآن، اولیه و ثانویه ندارد و آنها عبارت از کسانی اند که در مکان و زمان ایراد کلام حضور دارند. یا کسانی مخاطبان کلامی هستند یا نیستند. اگر حاضران در مکان و زمان ایراد کلام، آن کلام را به دیگرانی که در مکان و زمان ایراد کلام نبودند، منتقل کردند، آن دیگران هرگز مخاطبان کلام نیستند. حتی اگر آنان که کلام را می شنوند، پیک باشند، همانان مخاطب کلام اند؛‏ نه کسانی که پیام به آنان رسانده می شود؛ مگر آن که پیام به صورت نامه باشد که در این صورت پیک مخاطب نخواهد بود؛ بلکه کسانی که پیام به آنان رسانده می شود، مخاطب به شمار می روند. فرق پیام شفاهی با پیام کتبی در این است که در پیام شفاهی باید پیک به مفاد پیام آگاه باشد تا بتواند آن را به دیگری منتقل کند؛‏ اما در پیام کتبی ضرورتی ندارد، پیک به مفاد پیام آگاه باشد. قرآن به فرض آن که پیامی تلقی شود که باید به اعصار دیگر رسانده شود، باید مخاطبانش و به تعبیر میرزای قمی مشافهانش به مفاد آن آگاه باشد و بتوانند مفادش را درک کنند و گرنه چگونه آن را به دیگران منتقل نمایند.  

ثانیاً، چطور در حالی که وقتی هر سوره ای را ملاحظه کنیم، دانسته می شود، در زمانی و مکانی و خطاب به کسانی غیر از ما نازل شده است که نه زبانشان زبان ماست و نه شرایطشان شرایط ماست، بگوییم، ما هم مخاطب آن سوره هستیم؟ کجا ما لات و منات عزی می پرستیم؟ کجا ما از رفتن به جنگ تبوک تثاقل ورزیده ایم؟ و هکذا چنین تعابیر و خطاباتی که هیچ ربطی به ما ندارد، در هر سوره قرآن وجود دارد و اختصاص آنها را به عرب عصر نزول آشکار می سازد.

البته این بدان معنا نیست که هدایت قرآن به آنان اختصاص دارد؛ بلکه به این معناست که اگر ما هم بخواهیم از هدایت قرآن بهره مند شویم، باید به زبان آن مردم و معهودات آنان آگاه شویم.

ثالثاً، زبان فطرت دیگر چه مقوله است؟ کدام قوم و قبیله را می شناسیم که به زبان فطرت گفتگو کند؟ زبان عبارت از مجموعه واژگان و قواعدی است که نزد یک قومی وجود دارد و آنان برای تفهیم و تفهم از آن واژگان و قواعد استفاده می کنند. زبان عبارت از سنخ اشارات روحی و رموز تله پاتی نیست که هر قومی صرف نظر از واژگان و قواعد زبانی اش، به کار ببرد و بفهمد. واژگان هر زبان برای معناهایی به کار می رود که نزد اهل زبان معهود و رایج است و اگر کسی به قرارداد میان اهل زبان درباره الفاظ آشنا نباشد، از درک مقاصد آنان محروم خواهد بود.

یکی از خاورشناسان به نام مایکل کوک نویسنده کتاب امر به معروف و نهی از منکر که دارای 1700 منبع می‌باشد، در کتاب دیگری به عنوان مقدمه قرآن نوشته است: متون به سه دسته تقسیم می‌شود:

1. متونی که کاملاً تاریخمند هستند. مثلاً من و شما با هم داریم حرف می‌زنیم که کسی به دنبال ثبت و ضبط آن نمی‌باشد و محتوایی از آن را فقط می‌توان ذکر کرد. اینها کاملاً خصوصی و شخصی است و وابسته به زمان، مکان و جلسه می‌باشد و نمی‌توان آنها را تعمیم داد.

2. متن‌هایی انتزاعی. کسانی که مثلاً شعر می‌گویند و خیلی انتزاعی است و شاید فرد خاصی مخاطب آنها نیست. آثار هنری نوعاً این گونه است و اگر در غرب بر اساس هرمنوتیک می‌گویند، مؤلف معنایی قصد نکرده و معنا چیزی است که مخاطب درک کند، در آن فضا واقعاً درست است؛ چون متن خیلی انتزاعی است و نمی‌شود آن را در یک زمان و مکان گنجاند.

3. متون مقدس. این متون نه خیلی تاریخیند که تاریخ مصرف خاصی داشته باشند و نه خیلی انتزاعی که هر کس هر معنایی را از آن دریافت کند. اینها از یک نظر محصول زمان خود می‌باشند و از یک جهت مصرف فرا زمانی دارند و مدعی‌اند برای هدایت زمان های مختلف و افراد مختلف می باشند.

نقد: این سخن مشکلاتی دارد:

اولاً، هر پیامی وقتی به قالب یک متن و زبان در آمد، گریزی از تاریخمندی ندارد؛ زیرا واژگان هر زبانی در هر عصری به معهودات اهل زبان در آن عصر اشاره دارد و معهودات اهل زبان نیز لزوماً ثابت نیست و از عصری به عصر دیگر تغییر می یابد. معهودات اهل هر زبانی نیز عبارت از عقاید و سنن و دیگر ذهنیاتی است که اهل زبان دارد. لذا ما برای فهم هر متنی باید به معهودات اهل زبان در زمان ایجادش مراجعه کنیم. برای مثال،‏ما هرگز معنای «نسیء» را در قرآن درک نمی کنیم، مگر این که بدانیم، سنن جاهلی چه بوده است.

حتی متونی که انتزاعی و شعرگونه نیز خوانده می شود، ناظر به معهودات گوینده و سراینده اش است. ما شعر حافظ را هرگز به درستی درک نخواهیم کرد، مگر این که بدانیم معهودات حافظ و معاصران هم مسلکش چه بوده است.

ثانیاً، تاریخمند بودن یک متن به این معنا نیست که تاریخ مصرف دارد و به درد اعصار دیگر نمی خورد؛ بلکه به این معناست که الفاظ و تعابیرش ناظر به معهودات تاریخ ایجادش است. یک متن تا زمانی که محل مراجعه باشد، تاریخ مصرف دارد و می تواند قابل بهره برداری باشد.

در نقد تاریخمندی قرآن باید بگویم که شما یک مورد در قرآن پیدا کنید که گفته باشد، ایها العرب، یا ایها الاوس و الخزرج. اگر بنی اسرائیل یا مسیحیت را می‌گویید، چون پشت آنها یک دین است. مایکل کوک تعبیر جالبی دارد: از یک جهت محصول زمان خودشان است و از یک جهت فرا تاریخی است و مشکل مفسر همین است که باید این دو جنبه را لحاظ کند تا متن را بفهمد.

پس این دوستان به نظرم اشتباه می‌کنند که می خواهند قرآن را در چهارچوب فرهنگ جاهلی و تاریخمند تفسیر کنند. پس این نه روش است و نه رویکرد؛ بلکه یک مکتب است که دارای مبانی خاصی است که خیلی جای نقد جدی دارد و مفسران در آن مبانی حرف و نقد جدی دارند.

نقد: این سخن نیز اشکالاتی دارد:

اولاً، مخاطبان قرآن خصوص یک قوم خاصی از عرب نظیر اوس و خزرج نبود تا انتظار باشد، خطاب به خصوص آنان آیاتی وجود داشته باشد.

ثانیاً، صرف این که در قرآن تعابیری مثل «یا ایها الناس، یا ایها الذین کفرو، یا ایها الذین آمنوا، یا اهل الکتاب» به کار رفته است، هرگز دلیل بر این نیست که مراد از آنها تمام مردم یا تمام کافران یا تمام مسلمانان و یا تمام اهل کتاب در هر عصر و مصرند. سیاق آیات مربوط به وضوح نشان می دهد که گروه های عرب در عصر نزول مراد بودند. من سئوالی متقابل مطرح می کنم: آیا می توان یک آیه را پیدا کرد که با چنین تعابیری، تمام مردم در هر عصر و مصر اراده شده باشند؟

اساساً وقتی خطاب به یک مردمی در یک زمان و مکانی سخن گفته می شود، مراد از «مردم» یا «ای مردم» و مانند آن همان کسانی اند که در همان زمان و مکان ایراد سخن حضور دارند؛ نه دیگران. برای مثال، وقتی مقام معظم رهبری بعد از انتخابات ریاست جمهوری اخیر گفت: «من از مردم به واسطه حضور چشمگیرشان در انتخابات تشکر می کنم»، هیچ کسی تردید ندارد که مرادش از مردم، «همه مردم در هر عصر و مصر» نیست؛ بلکه «مردم ایران در عصر حاضر» است و مقصودش از «انتخابات» هر انتخاباتی در هر عصر و مصر نیست؛ بلکه مقصود، «انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایران» است.

خداوند هم به زبان اجنه و فرشتگان سخن نگفته است؛ بلکه به زبان بشر در زمان و مکان خاصی سخن گفته است و لذا مقید به قیودات زبان بشری شده است.