سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

استشهاد آری، استشمام هرگز

وقتی من دلیل خصم و ایادی او را برای غصب طرح های تحقیقم و بذل و بخشش آنها به دیگران جویا می شوم، اظهار می کنند که موضوع این طرح ها حساس است. شما می خواهید یا احتمال دارد که در آن، قرآن را متنی تاریخمند و فاقد کارآیی در دوره معاصر معرفی کنید و جاودانگی و جهانی بودن قرآن را زیر سئوال ببرید یا بگویید که قرآن از فرهنگ زمانه تأثیرپذیرفته و اباطیل را تأیید کرده است یا افکار دکتر سروش را در آن بیاورید و یا می خواهید در آن فقه المقاصد را مطرح کنید. (نک: چالش های پیشاروی معرفت دینی معاصر؛ داستان غم انگیز طرح «تفسیر فراتاریخی قرآن...»؛  ظلمی دیگر در تصویب طرحی دیگر به نام همکاری دیگر)

وقتی می پرسم، شما این سخنان و استنباطات را بر اساس چه چیزی می گویید؟ آیا در طرح های تحقیق چنین چیزی آمده است یا من در یکی از نوشته هایم چنین چیزهایی را بیان کرده ام؟ پاسخ می دهند که نه، ولی ما مطئمن هستیم یا احتمال می دهیم.

به خاطر دارم، روزی از جایی من را احضار کردند. در آنجا آقای محترمی مقداری مرا سین جیم کرد. بعد از آن، من از او پرسیدم: «تلقی شما از افکار من چیست؟» او پاسخ داد: «ما داریم، افکار شما را تجزیه و تحلیل می کنیم. افکار شما بوی افکار دکتر سروش و وهابیت می دهد». من عرض کردم: «این را از کجا به دست آوردید؟ افکار دکتر سروش و وهابیت روشن است. من کدامیک از آنها را اظهار داشته ام؟ آیا هیچ موردی را یافته اید که من از آنان نقل کرده باشم؟ یا آیا حتی یک مورد از باورهای وهابیت را یافته اید که من به آن گرایش یافته باشم؟ آیا من عقاید شیعی چون امامت، عصمت، توسل، شفاعت و نظایر آنها را انکار کرده ام که شما چنین می فرمایید؟» او پاسخ داد: «ما شاهدی نداریم؛ بلکه ما از سخنان شما چنین استشمام می کنیم»؛ یعنی بو می کشیم و آنگاه چنان بویی به مشاممان می رسد. (نک: دین و مذهب من؛  من شیعه ام؛ عصمت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع))

این قصه مرا یاد آبگوشت های مادرم در ایام کودکی و نوجوانی می اندازد که در روستایمان وقتی دیزی را روی اجاق می نهاد و غُل غُل آن در می آمد، بوی مست کننده اش تا فاصله های زیادی استشمام می شد. گاهی هم شاید از فرط بوی آبگوشت، گربه ها سراغ دیزی می رفتند و آن را در می گرداندند و گوشت هایش را نوش جان می کردند.

من به این آقایان عرض می کنم: نه شما گربه اید که بو بکشید و نه سخنان من، آبگوشت است که بو بدهد. نیاز به بو کشیدن نیست. معانی سخنان من مشخص است. شما فقط می توانید به معنای عرفی یا عقلی سخنان من استناد کنید و با تکیه بر آن معانی، افکاری را به من نسبت دهید. شما حق ندارید، هر آنچه را که به ذهنتان رسید، به من نسبت دهید. (نک: اصول نقد دوستانه نظریات علمی)

من اینک در تحلیل و نقد این رویکرد ناصوابی که مخالفان در قبال نوآوری های و نظریه پردازی هایم دارند و بر اساس آن به تضییع حقوقم می پردازند، نکات ذیل را عرض می کنم:

 

1. حرمت انگ زدن به دیگران

من به جماعت خصم می گویم: شما تنها معنایی را می توانید به سخنان من نسبت بدهید که یا عرفی باشد و یا عقلی. به عبارت دیگر، معنای قابل انتساب به سخنان من نظیر هر سخن دیگر، یا عبارت از معنای وضعی و استعمالی است که هر یک از اهل زبان به آن معنا پی می برد و یا عبارت از لوازم عقلی و منطقی آن معناست که چگونگی استنباط آنها در منطق و اصول فقه معرفی شده است و هر عاقلی می تواند از آن استنباط کند. شما بیایید با استدلال نشان بدهید که معنای عرفی یا عقلی کدام سخن من چنان است که شما می فرمایید و گرنه، سوء ظن بردن و انگ زدن که کاری شرعی و اخلاقی نیست. اگر بنا بر چنین رویکردی باشد، دیگران هم می توانند به شما انگ بزنند و بگویند شما از خوارج و غلات و اخباری ها و طالبان هستید و یا می خواهید افکار خوارج و غالیان و اخباری ها و طالبان را ترویج کنید؛ اما چنین رویکردی هرگز صحیح نیست.

استنباط اگر مبتنی بر قواعد عرفی و عقلی نباشد، هیچ ارزش علمی ندارد و به لحاظ اخلاقی نیز چیزی جز سوء ظن بردن نیست. بنابراین استشمام یعنی سوء ظن بردن و این هم حرام و گناه کبیره به شمار می رود.

 

2. قصور خصم در فهم نظریات

مشکلی که مخالفان دارند، این است که اساساً از نظریات من آگاه نیستند و کارشان قیاس کردن است. به ادنی شباهتی، اظهار می دارند که پس تو می خواهی، همان نظریات وهابی ها یا دکتر سروش و یا دیگران را بگویی. گویا قدرت تمییز و تفکیک اندیشه ها را از همدیگر ندارند.

علتش هم این است که یا به اوهام خودشان رجوع می کنند و یا به سخنان دیگران اعتماد می کنند و افکار من را می خواهند از افواه دیگران به دست آورند؛ حال آن که هرگز این طریق صحیحی نیست. آنان باید افکارم را از نوشته های خودم استخراج کنند و یا از خودم استفسار نمایند. هیچ گاه نشده است که آنان بیایند طی جلسات متوالی و منظم ریز به ریز سخنانم را بشنوند و تمام ایرادات و سئوالات خودشان را از من پاسخ بگیرند. این هم نتیجه ای جز سوء فهم ندارد.

 

3. حرمت سوء ظن

محیط علمی با سایر محیط ها هیچ تفاوتی ندارد. چنان که سوء ظن در سایر محیط ها حرام است، در محیط های علمی هم حرام است. من به خصم و ایادی او می گویم: در طرح نامه پایان نامه تمام جزئیات تحقیقی که قصد انجام آن است، توضیح داده شده است. در آن، روشن شده است که رویکرد پایان نامه دفاع از قرآن و اسلام است. شما هم که علم غیب ندارید که با اطمینان اظهار می دارید، در پایان نامه چه خواهد آمد؛ پس چگونه با اطمینان اظهار می کنید که بعد در پایان نامه فلان مطلب باطل ثابت خواهد شد. بدون علم و از روی سوء ظن هم سخن گفتن که حرام است؛ پس چه مجوز شرعی برای چنین اظهاراتی دارید؟ آیا می خواهید اسلام و قرآن را با سوء ظن و تهمت و گناه حفظ کنید؟ اسلام و قرآن اساساً آمده است که جلوی سوء ظن و تهمت و گناه را بگیرد و بعد حالا شما می خواهید، با این چیزهایی که اسلام و قرآن با آنها مبارزه کرده است، از اسلام و قرآن دفاع کنید؟

 

4. وظیفه استاد راهنما

وظیفه ای که استاد راهنما در پایان نامه های دانشجویان دارد، این است که آنان را در مسیر تحقیق یاری کند؛ نه این که نظریاتش را بر آنان تحمیل نماید. مخالفان قیاس به نفس می کنند. تصور می کنند، همان طور که خود، دانشجویان را مجبور می کنند، همان نظریاتی را در پایان نامه مطرح کنند که خودشان قبول دارند، من نیز این گونه ام. این در حالی است که همواره سخن من به دانشجویان این است که:

اولاً، خود شما دانشجویان مسئول مطالبی هستید که در پایان نامه می آورید. شما حتی اگر نظریات من را هم قبول می کنید، خودتان باید از آنها دفاع کنید.

ثانیاً، به ایشان توصیه می کنم، گزارش مطالبتان توصیفی باشد؛ یعنی همه نظریات را اعم از مخالف و موافق با ادله اشان منعکس کنید و حتی هرگز موضع علمی خود را صریحاً، بیان نکنید و قضاوت را به خوانندگان خود بسپارید.

مخالفان می گویند، تو در پایان نامه ها نظریاتت را به دانشجو القاء می کنی یا می گویند، وقتی نوشتار پایان نامه های تحت راهنمایی تو را می بینیم، گویا صدای تو را در آنها می شنویم. تو می خواهی از طریق پایان نامه های دانشجویان اندیشه های خودت را مطرح کنی. البته گاهی هم می گویند که تو برای دانشجویان پایان نامه می نویسی. یا گاهی می گویند، تو نظریاتت را به دانشجو تحمیل می کنی و آنان را مجبور می کنی و نظریاتت را در پایان نامه بیاورند.

بیایید این سخنان را تحلیل کنید.

اولاً، آیا القای نظریات به دانشجویان جرم است؟ و آیا وظیفه استاد راهنما جز این است که نظریاتش را به دانشجویان القاء کند؟ و آیا شنیدن صدای استاد راهنما در پایان نامه گناه است؟

راز این که گفته شده است، صدای من در پایان نامه ها شنیده می شود، کثرت راهنمایی هایی است که من به دانشجویان می کنم. توصیه من به دانشجویانم این است که اگر حتی یک صفحه هم از پایان نامه خود می نویسید، برایم ارسال کنید و نگذارید، مطالبتان تلنبار شود که من فرصت دقت نظر و راهنمایی مؤثر برای شما نداشته باشم. بسا پایان نامه هایی هست که دانشجو حدود صد فایل از پایان نامه اش را به تدریج برایم ایمیل می کند و من در حواشی راهنمایی های خود را یادداشت می کنم و برایش می فرستم. این خیلی طبیعی است که حضور من در پایان نامه دانشجو بسیار محسوس باشد. آیا تلاش من برای دانشجویان ستایش برانگیز است یا سرزنش برانگیز؟ آیا راهنمایی های شما صحیح است که بعد از اتمام پایان نامه یک نگاه سرسری به آن می اندازید و کل راهنمایی های شما از یک صفحه تجاوز نمی کند یا راهنمایی های من که بسا به ازای مطالب دانشجو، در حواشی پایان نامه راهنمایی های لازم را یادداشت می کنم؟ نتیجه راهنمایی های شما چیست؟ جز یک پایان نامه مفلوک و دورانداختنی؟ نتیجه راهنمایی های من چیست؟ جز این که پایان نامه های کارشناسی ارشد تحت راهنمایی من به اندازه رساله های دکتری و بلکه بیش از آن ارزش علمی دارد؟

ثانیاً، تحمیل نظر به دانشجو از تهمت های مخالفان است. کاش از خود دانشجویان نظرخواهی می کردند و آنگاه اظهار نظر می فرمودند. من بسیاری از دانشجویان را می توانم برشمارم که نتایج پایان نامه اشان مخالف نظریات من بوده است که از آن جمله می توان به پایان نامه ای با عنوان «معناشناسی اسلام در قرآن» یاد کرد.

ثالثاً، مگر من اگر بخواهم نظریاتم را بیان کنم، جایی بهتر از پایان نامه های دانشجویانم ندارم؟ کدام عاقلی می آید، در حالی که می تواند خود، کتاب و مقاله بنویسید یا در وبلاگ مطالبش را منتشر کند، افکارش را در پایان نامه های دانشجویان بیاورد که هیچ فایده ای برای او ندارد و چندان کسی به آنها مراجعه نمی کند؟ اساساً، من هیچ تمایلی به راهنمای پایان نامه ندارم. پیش تر چند سال، به طور کلی هیچ پایان نامه ای نمی گرفتم. این اصرار دانشجویان است که مرا به پذیرش راهنمایی پایان نامه می کشاند. چقدر باید، آدم ساده اندیش باشد که تصور کند، من می خواهم از طریق پایان نامه دانشجویان، افکارم را منتشر کنم. من هیچ ترسی از انتشار افکارم ندارم؛ چرا که همه افکارم در چارچوب اصول و ضروریات دین اسلام و مذهب حقه تشیع است. من به خصم گفته ام: من چندین کتاب و مقاله و بیش از هزاران صفحه مطلب وبلاگی نوشته ام. بروید بگردید، اگر یک مورد مطلب خلاف اصول و ضروریات دین و مذهب یافتید، به من نشان دهید.

 

5. ضرورت رفتار علمی و منطقی

به قول ابن سینا «نحن ابناء الدلیل، نمیل حیث یمیل»؛ ما طرفدار دلیل هستیم، به هر نظری که دلیلی داشته باشد، به آن گرایش پیدا می کنیم. در روایات نیز آمده است که حکمت را بگیرید، ولو از اهل شرک یا اهل نفاق باشد. اصل، صحت اندیشه است؛ نه صاحب اندیشه. در روایت است که «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال»؛ بنگرید که چه گفته می شود؛ نه این که چه کسی سخن می گوید. به فرض این که دکتر سروش یا وهابی ها اندیشه ای را اظهار کرده باشند که با ادله معتبری پشتیبانی بشود، چه اشکال دارد که آن اندیشه را از آنان گرفت؟

البته این صرف فرض است و این بدان معنا نیست که من اندیشه ای را از آنان گرفته ام. باور من این است که من بیش از همه از اندیشه های علامه طباطبایی و آیت الله معرفت تأثیر پذیرفته ام. هرچند که این بزرگواران نیز از نظیر چنین اتهاماتی مصون نبودند. یکی از دوستانی که شاگرد آیت الله معرفت بود، می گفت: «ایشان را متهم کرده بودند که سنی است و افکار سنی دارد. ما در دفتر یکی از مراجع طی جلسات متعددی تمام اتهامات آنان را به طریق علمی رد می کردیم؛ اما آنان هرگز نمی پذیرفتند و ما دریافتیم که سخن گفتن با این جماعت فایده ای ندارد و لذا ما آن جلسات را بدون هیچ نتیجه ای متوقف کردیم».

 

6. حربه مخالفان نوآوری و نظریه پردازی

مخالفان همواره در میدان بحث و استدلال علمی کم می آورند. سوابق علمی آنان هم نشان می دهد که هیچ مقاله علمی پژوهشی ارزشمندی ندارند و هیچ گونه نوآوری و نظریه پردازی ارزشمندی در کارنامه علمی آنان مشاهده نمی شود؛ لذا همواره میدان بحث علمی را خالی می کنند. باری، من به خصم گفتم: بیایید در حضور اعضای هیئت علمی یا دانشجویان با هم مناظره کنیم و قضاوت را به آنان بسپاریم تا آنان داوری کنند که اندیشه و عمل چه کسی درست است؛ اما او اظهار داشت که من حاضر نیستم.

گاهی مشاهده می شود، مخالفان حاضرند، در جلسات گعده ای خود، جک های زشت را برای همدیگر تعریف کنند و قهقهه سر دهند و دیگران را مسخره کنند و از همدیگر غیبت کنند و به دیگران تهمت بزنند؛ اما حاضر نیستند، به بحث و یا مناظر علمی که باعث رفع سوء تفاهمات و نشاط و رشد علمی است، اهتمام بورزند.

کار مخالفان در محیط علمی، گردن کلفتی و زورگویی و رفتار بی منطق و خارج از اخلاق و قانون و شرع است و اگر آنان این حربه را نداشتند، هرگز در محیط علمی نمی توانستند، اظهار وجود کنند. اگر یک محیط شایسته سالار و فرهیخته محوری داشتیم، نباید چنین کسانی را اساساً در محیط علمی بیابیم، چه رسد به این که در مصادر امور قرار بگیرند و به اتخاذ تصمیم راجع به دیگران بپردازند و حقوق آنان را تضییع کنند. (نک:  گناهان کبیره در ماجرای پرونده سازی محاکمه)

 

7. سرانجام قصه من

در این روزها نوشته های وبلاگ مرا روزانه صدها نفر از سراسر ایران و بلکه سراسر جهان ملاحظه می کنند و قصه مرا دنبال می کنند که سر انجام چه خواهد شد. من عرض می کنم، سرانجام قصه من از دو حال بیرون نیست و در هر حال پیروزی از آن این بنده ناچیز خداست:

الف. سرانجام شوم: یک احتمال این است که خصم همچنان بر خر بداخلاقی و قانون شکنی و اعمال خلاف شرع خود سوار خواهند بود تا آنجا که به قصد نهایی خود که اعدام و یا حداقل اخراج از دانشگاه باشد، برسند؛ چنان که اتهامات سراسر کذب آنان در جریان محاکمه همین را هدف گرفته بود. البته من هیچ بیمی از این اهداف شوم ندارم. نه عمرمان دست خصم است و نه روزیمان. خدای ما بزرگ است.

منتها، من باید بکوشم، هزینه این کارشان را زیاد کنم؛ به گونه ای که خسر الدنیا و الآخره شوند و هم در دنیا به زشتی از آنان یاد کنند و هم در آخرت هیچ حجت شرعی در برابر خدای منتقم نداشته باشند.

به خاطر دارم، همان مسئول محترمی که طی نامه ای به هیئت بدوی، وبلاگ مرا پایگاه افکار منحط وهابیت خوانده و مرا به محاکمه کشیده بود، به من می گفت: «ما بسیاری را محاکمه می کنیم و بی سر و صدا، محاکمه انجام می شود؛ اما تو چرا این قدر سر و صدا می کنی و موضوع را به وبلاگت می کشانی. همه به ما مراجعه می کنند و می گویند که مگر این نکونام چه کرده است که می خواهید او را محاکمه کنید». من عرض کردم: «من را دارند (دارید)، خفه می کنند (می کنید)، حال می گویید، آخ هم نکش». او گفت: «خب، این را در داخل دانشگاه و به مسئولان بگو، چرا آن را به وبلاگ می کشانی؟» من عرض کردم: «این جماعت خصم، هرجا رسیده اند، بر ضد من بد گفته و من را تخریب کرده اند و من ناگزیرم، همان طور که آنها همه جا مرا تخریب کرده اند، من نیز به طور گسترده و در وبلاگم به دفاع از خودم بپردازم». (نک: ماجرای عبرت آموز محاکمه اینجانب؛ متن دفاعیه ماجرای محاکمه) 

این گزارش به روشنی نشان می دهد که تنها بیم خصم این است که جامعه، با اقدامات خلاف اخلاق و قانون و شرع آنان همراهی نکند و سرانجامی جز آبرو ریزی و سرافکندگی دنیوی برایشان نداشته باشد. البته من سرافکندگی و شرمندگی اخروی را هم به ایشان مژده می دهم. مطئمن باشند که در آخرت نیز از این اقداماتشان سربلند بیرون نخواهند آمد و جهنم را برای خود خریده اند.

البته در این دنیا هم کاری از پیش نخواهند برد؟ مگر تا کی می خواهند، مرتکب اعمال خلاف اخلاق و شرع و قانون بشوند؟ بالاخره مسئولان پاک اندیش جلوی این نیروهای خودسر را خواهند گرفت. همیشه وجدان های بیدار و افراد پاکی در میان مسئولان هستند که جلوی این اقدامات را می گیرند. مگر همین جماعت خصم نبودند که مرا با اتهامات سنگین و سراسر دروغ و تهمت به هیئت بدوی دانشگاه کشاندند؟ آیا به نتیجه دلخواهشان رسیدند؟ سرانجام هیئت محترم بدوی دانشگاه اعلام کرد که هیچ یک از این اتهامات محرز نیست.

ب. سرانجام خوب: احتمال دیگر این که جماعت خصم از خر بداخلاقی و اعمال خلاف شرع و قانون پیاده شوند و ما مثل دو تا دوست با هم به گفتگو بنشینیم و سوء تفاهمات را برطرف کنیم و گردن کلفتی و سرگردنه گیری را به مباحثات و مناظرات دوستانه علمی تبدیل کنیم و از پناسیل علمی من برای ایجاد نشاط علمی بهره برداری شود. من به این نوع سرانجام امید بسیار دارم. جهتش این است که:

اولاً، چنین اهتمامی مورد تأکید مقام معظم رهبری است و قوانین و راهکارهای خوبی در قوانین برای نوآوری و نظریه پردازی و نقد و مناظره پیش بینی شده است و مسئولان محترم نظام و حتی مراجع عظام تقلید هم بر آن تأکید دارند.

به واقع، خصم در حال حاضر دارد بر خلاف سیل خروشان عقلانیت و اخلاق حاکم بر جهان و کشور شنا می کند و این سرانجامی جز شکست فضاحت بار نخواهد داشت.

ثانیاً، به طور عملی نیز برخی از همکاران چنین رویکردی را آغاز کرده اند که تفصیل آن را ان شاء الله در پست دیگر شرح خواهم داد. اجمالاً، عرض بکنم که یکی از همکاران محترم در درس «زبان قرآن»، چهار جلسه از من دعوت کرد که نظریه خودم را درباره زبان قرآن در کلاس درس دکتری اش برای دانشجویان تشریح کنم و این جلسات در عین حالی که با نقدهای جدی همراه بود، اما با عزت و احترام و نشاط زاید الوصف همگی خاتمه یافت و من پیوسته از ایشان تشکر کرده ام و اکنون نیز به این وسیله از او تشکر می نمایم و به جماعت خصم عرض می کنم، این یک الگوی رفتار دوستانه علمی است. شما را بار دیگر دعوت می کنم، بیایید از چنین الگویی تبعیت کنید. نه این که با گردن کلفتی، از پاسخگویی منطقی سرباز بزنید و در پاسخ من که دلیل شرعی یا قانونی اقدام ظالمانه اتان را خواسته ام، بفرمایید: «من وظیفه ندارم، به شما پاسخ بدهم. من به مافوقم پاسخگو هستم». بعد از پاسخگویی به مافوقتان هم طفره بروید. یا مثل دزدان سرگردنه طرح های پایان نامه مرا غاصبانه بگیرید و به دیگران بسپارید. به شما مسئولیت داده شده است که مقررات را اجرا کنید؛ نه این که به حقوق زیرمجموعه دست اندازی کنید.  

ثالثاً، به تدریج همه همکاران از حقایق آگاه خواهند شد و دیگر به اقدامات غلط خصم تن نخواهند داد و دیگر هرگز ذره ای از موازین قانونی و شرعی تخطی نخواهند نمود. خصم همیشه نخواهد توانست از بی اطلاعی همکاران سوء استفاده کند و از آن به نفع اقدامات خصمانه خود بهره برداری نماید. (نک: حرمت نقض مقررات دولتی در محیط علمی؛ حرمت غصب طرح های تحقیق)

رابعاً، کم کم هیمنه خصم فرو خواهد ریخت و آنان که من را محق می دانند؛ اما از ترس سکوت کرده و با خصم همراهی می کنند، دیگر ترسشان برطرف خواهد شد و جرئت دفاع از مظلوم را به خود خواهند داد.

واقعاً خیلی جالب است. من به یکی از همکاران عرض کردم: تو می دانی که به من ظلم می شود، پس چرا از من حمایت نمی کنی؟ پاسخ داد: «من شجاعت تو را ندارم. من متهم خواهم شد و بعد از نان خوردن خواهم افتاد». بسیاری از همکاران که مرا می بینند، می گویند: «بنویس که تو حرف دل ما را هم می نویسی؛ اما ما جرئت تو را نداریم. به علاوه ما قسط داریم و نمی خواهیم از نان خوردن بیافتیم».

لینک های مرتبط: داستان هایی در زمینه نقد خصمانه نظریات علمی ؛ نقد علمی یا محاکمه عالم؛ اخلاق اسلامی در نقد علمی؛  شیوه نقد نظریه؛  خطوط قرمز آزاداندیشی و نظریه پردازی


اصول نقد دوستانه نظریات علمی

آنچه اینک ملاحظه می کنید، تنها بیانگر برخی از مهم ترین اصول اخلاقی در نقد نظریات علمی است. من در اینجا از رهگذر بیان این اصول اخلاقی، مخالفان را دعوت می کنم، اگر قصد نقد مطالب اینجانب را دارید، بیاید دوستانه نقد کنید. برخی از مهم ترین این اصول، آن چنان که آیات و روایات به ما رهنمود می دهند، از این قرار است:

 

1. رفتار دوستانه در نقد سخن مخالف

در نقد علمی باید رفتاری دوستانه پیشه کنیم. ما باید آن کسی را که نظریه اش را نقد می کنیم، جای خودمان بگذاریم. ببینیم که آیا اگر نظریه ما این چنین نقد می شد، راضی بودیم؟ آیا اگر دو تا دوست بخواهند نظریه یکدیگر را نقد کنند، این گونه رفتار می کنند؟ من از آن استاد محترمی که مانع گفتمان میان من و دانشجویش شد، می پرسم، آیا اگر نظریات خود شما این چنین نقد شود، خوشنود هستید؟ آیا خودتان می پذیرید که بدون شنیدن تمام سخنانتان در زمینه نظریه اتان، به نقد آن پرداخته شود؟ آیا شما می پذیرید، سخنان شما تفسیر به رأی شود و معنایی به سخن شما نسبت داده شود که منظور شما نیست؟ در این زمینه مناسب است، به روایات ذیل توجهی داشته باشیم.

امام علی(ع) به فرزندش فرمود: یا بُنَی تَفَهَّمْ وَصِیتِی، وَ اجْعَلْ نَفْسَک مِیزَاناً [فِیمَا] بَینَک وَ بَینَ غَیرِک، فَأَحْبِبْ لِغَیرِک مَا تُحِبُّ لِنَفْسِک وَ اکرَهْ لَهُ مَا تَکرَهُ لِنَفْسِک، وَ لَا تَظْلِمْ کمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ(تحب أن لا تظلم)، وَ أَحْسِنْ کمَا تُحِبُّ أَنْ یحْسَنَ إِلَیک وَ اسْتَقْبِحْ لِنَفْسِک(مِنْ نَفْسِک) مَا تَسْتَقْبِحُ‍هُ مِنْ غَیرِک، وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ [لَک] بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِک‏ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ بَلْ لَا تَقُلْ کلَّ مَا عَلِمْتَ مِمَّا لَا تُحِبُّ أَنْ یقَالَ لَک؛ ای فرزندم، سفارشم را دریاب و خویش را میان خود و دیگری میزان قرار ده و برای دیگری دوست داشته باش، آنچه را که برای خود دوست می داری و برای او ناخوش داشته باش، آنچه را برای خود ناخوش می داری و ستم مکن؛ چنان که خود دوست نداری به تو ستم شود و نیکی کن؛ چنان که خود دوست داری به تو نیکی شود و برای خود زشت شمار، آنچه را که برای دیگری زشت می شماری و از مردم نسبت به خود خشنود باش، به آنچه که از خود نسبت به مردم خشنودی و آنچه را که نمی دانی، نگو؛ بلکه آنچه را بگو که می دانی، دوست داری درباره خودت گفته شود». (نهج‌البلاغة طبع صبحی صالح، نامه 31)

رسول خدا(ص) فرمود: «ألا أنبئکم بشر الناس؟ قالوا: بلى یا رسول الله، قال: من أبغض الناس و أبغضوه؛ آیا شما را از بدترین مردم خبر دهم؟ عرض کردند: آری، یا رسول خدا. فرمود: هرکه با مردم دشمنی کند و مردم هم با او دشمن باشند (مستدرک الوسائل - المیرزا النوری – 9/ 79)

نیز امام باقر(ع) فرمود: إیاکم والخصومة فإنها تحبط العمل، و تمحق الدین؛ از دشمنی پرهیز کنید که آن عمل را از بین می برد و دین را نابود می کند. (بحار الأنوار، 89/ 111)

نیز امام صادق(ع) فرمود: «إیاکم والخصومة، فإنها تشغل القلب و تورث النفاق و تکسب الضغائن؛ از ستیزه جویی پرهیز کنید که دل را مشغول می کند و نفاق را بر جای می گذارد و کینه ها را به وجود می آورد». (همان)

رسول خدا(ص) فرمود: «ذروا المراء، فإنه لا تفهم حکمته، ولا تؤمن فتنته؛ ستیزه جویی را وانهید که حکمت را نخواهید فهمید و از آشوب در امان نخواهید بود». (مستدرک الوسائل - المیرزا النوری، 9/ 76)

  

2. صداقت در نقل سخن مخالف

تلقی من این است که تهمت فقط به این نیست که در امور عادی و اجتماعی به کسی نسبت دروغی داده شود. ما اگر در مباحث علمی نیز از روی سوء ظن و یا شایعه و یا سوء فهم، یک دیدگاه علمی را به کسی نسبت بدهیم که او به آن قائل نیست، این هم تهمت است و گناه کبیره شمرده می شود. ما باید واقعاً، آنچه را که به صراحت در کلام کسی معیوب می یابیم، معیوب بخوانیم؛ نه آن که برای آن عیب بتراشیم. باید دانست، نسبت دادن یک سخن به دیگران آسان نیست. بسا از رهگذر آن حقی پایمال شود یا آبرویی برود.

رسول خدا(ص) فرمود: «یعذب الله اللسان بعذاب لا یعذب به شیئا من الجوارح فیقول: ای رب عذبتنی بعذاب لم تعذب بعده شیئا، فیقال له: خرجت منک کلمة، فبلغت مشارق الأرض و مغاربها فسفک بها الدم الحرام و انتهب بها المال الحرام و انتهک بها الفرج الحرام، و عزتی لأعذبنک بعذاب لا أعذب به شیئا من جوارحک؛ خداوند زبان را به عذابی معذّب خواهد کرد که هیچ یک از اعضا را معذب نمی کند. شخص می پرسد: ای پروردگار، چرا من را به عذابی گرفتار کردی که فراتر از آن عذابی نیست؟ خداوند به او می فرماید: از دهان تو سخنی بیرون آمد که به شرق و غرب زمین رسید؛ آنگاه بر اساس آن خون حرام ریخته شد و مال حرام ربوده شد و فرج حرام هتک گردید. به عزتم سوگند، [زبان] تو را چنان عذاب کنم که هیچ یک از اعضای دیگرت را عذاب نکرده باشم». (وسائل الشیعة آل البیت، 27 / 21 - 22)

بی تردید نسبت دادن نظری به کسی در حالی که او به آن قائل نیست، مصداق تهمت است و تهمت نیز از گناهان کبیره برشمرده شده است.

خدای تعالی فرمود: «وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً (احزاب، 58)؛ کسانی که مردان و زنان مؤمن را به سبب کاری که انجام نداده اند، می آزارند، بهتان و گناه بزرگی مرتکب شده اند».

امام صادق(ع) فرمود: «إذا اتهم المؤمن أخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فی الماء؛ هر که به مؤمنی اتهام بزند، ایمان از دلش ناپدید می شود، چنان که نمک در آب». (الکافی، 2/ 361)

پیامبر(ص) فرمود: من بهت مؤمنا أو مؤمنة أو قال فیه ما لیس فیه أقامه الله تعالى یوم القیامة على تل من نار، حتى یخرج مما قاله فیه؛ هرکه به مرد یا زن مؤمنی دشنام بدهد یا درباره او چیزی بگوید که در او نیست، خدا در روز قیامت او را بر تلی از آتش بیایستاند تا آن که عقوبت تهمتی که زده است، سپری شود. (بحار الأنوار، 27/ 194)

 

3. درست فهمی سخن مخالف

نظر من این است که این فقط کلام الهی نیست که تفسیر به رأی و خلاف مراد آن، حرام و مستحق آتش است؛ بلکه تفسیر هر کلامی به این شیوه ناصواب چنین است. ما درباره تفسیر قرآن از روی ظنّ و رأی شخصی می خوانیم:

رسول خدا(ص) فرمود: «من فسر القرآن برأیه فقد افترى على الله الکذب؛ هرکه قرآن را از روی رأی خودش تفسیر کند، بر خدا دروغ بسته است» (بحار الأنوار، العلامة المجلسی، 36/ 227)

نیز فرمود: «اتقوا الحدیث عنى إلا ما علمتم فمن کذب على متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار، و من قال فی القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار»؛ از نقل سخن از من پروا کنید، مگر آنچه را که علم دارید که من گفته ام. هرکه از روی عمد، بر من دروغ ببندد، جایگاهش از آتش پر شود و هرکه درباره قرآن از روی رأی خودش سخن بگوید، جایگاهش از آتش پر شود». (سنن الترمذی، 4/ 268)

نیز فرمود: «یا أیها الناس إیاکم و کثرة الحدیث عنی من قال علی فلا یقولن الا حقا أو صدقا فمن قال علی ما لم أقل فلیتبوأ مقعده من النار؛ ای مردم از پرگویی به نقل از من پرهیز کنید. هرکه به من سخنی را نسبت دهد، جز سخن درست و راست نقل نکند. هرکه سخنی را به من نسبت دهد که نگفته ام، جایگاهش از آتش پر شود». (مسند احمد، 5/ 297)

 به موجب این روایات باید گفت، همان طور که سخن نگفته کسی را به او نسبت دادن، دروغ و افتراء بستن به اوست، سخن گفته او را نیز بر خلاف مرادش حمل کردن، دروغ و افتراء بستن است و از گناهان کبیره برشمرده می شود.

 

4. حسن ظن داشتن در تفسیر و نقد سخن مخالف

فقط در امور عادی و عمومی نیست که باید نسبت به قول و فعل برادر دینی خوش گمان بود و آن را بر معنای ناپسند و نادرستی حمل نکرد، در بحث و نقد علمی نیز باید چنین رویکرد اخلاقی را پیشه خود کرد. من از مخالفان می خواهم، هر فکر و عمل باطلی را که به ذهن مبارکشان رسید، به اینجانب نسبت ندهند. این گناهی بزرگ است.

جالب است، وقتی از آن استاد محترم پرسیده بودند که چرا با داوری فلانی برای پایان نامه ای که در نقد نظریه اش بود، مخالفت کردید؟ پاسخ داده بود: نمی خواستم، حاشیه سازی شود. قیاس به نفس فرموده بودند. تصور کرده بودند، ما مثل خودشان غائله راه می اندازیم. این استاد محترم، هیچ توجه می فرمایند که این سوء ظن است و سوء ظن هم گناه کبیره و حرام است؟

به هر حال، در این زمینه ملاحظه آیات و روایات ذیل مناسب به نظر می رسد:

پیامبر(ص) فرمود: «أحسنوا ظنونکم باخوانکم تغتنموا بها صفاء القلب ، ونقاء الطبع؛ گمان‌هایتان را به برادرانتان نیکو گردانید تا با آن صفای قلب و پاکی طبع به دست آورید». (همان)

علی (ع) نیز فرمود: «ضع أمر أخیک على أحسنه حتى یأتیک ما یغلبک منه ولا تظنن بکلمة خرجت من أخیک سوءا وأنت تجد لها فی الخیر محملا؛ کار برادرت را به وجهی که بهتر است، توجیه کن تا آن که دلیلی یقینی به دست آوری و به صرف یک سخنی که از دهان برادرت بیرون آمده و تو توجیه خوبی برای آن می یابی، بر او گمان بد مبر». (الکافی - الشیخ الکلینی، 2/ 361 - 362)

خدای تعالی در وصف مشرکان مکه فرماید: «وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً (نجم، 28)؛ آنان هیچ اطمینانی نداشتند. جز از گمان پیروی نمی‌کردند و حال آن که گمان هیچ حقی را ثابت نمی‌کند».

لذا به مؤمنان چنین سفارش می‌کند: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ (حجرات، 12)؛ ای مؤمنان از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید. برخی از گمان‌ها گناه‌اند».

امام صادق(ع) فرمود: «حسن الظن أصله من حسن إیمان المرء وسلامة صدره، وعلامته أن یرى کل ما نظر إلیه بعین الطهارة و الفضل، من حیث ما رکب فیه وقذف من الحیاء والامانة والصیانة والصدق؛ خوش گمانی ریشه‌اش ایمان نیکوی شخص و سلامت سینه‌اش(از بیماری‌های اخلاقی) است و نشانه‌اش این است که همه را با چشم پاکی و فضیلت می‌بیند و این از آن روست که حیاء و امانت‌داری و رازداری و صداقت در وجودش آمیخته شده و ریشه دوانده ‌است». (بحار الأنوار، 27/ 196)

 

5. نقد بی طرفانه سخن مخالف

در نقد علمی هرگز نباید ابتدا، نسبت به یک نظریه، موضعی تعصب آلود و انعطاف ناپذیری اتخاذ کرد و بعد در مقام نقد آن برآمد. برای نقد بی طرفانه، باید سخن مخالف را بدون هیچ تعصبی به طور کامل شنید و به درستی درک کرد و آنگاه بدون هیچ تعصب و سوگیری به نقد پرداخت.

تصور من این است که تنها در محاکم نیست که باید تمام سخنان طرفین شنیده و آنگاه به قضاوت پرداخته شود؛ بلکه در مباحث علمی نیز ضروری است، تمام سخنان طرفی که قصد نقد دیدگاه او را داریم، شنیده شود. به باور من، هر سخنی که ما درباره دیگری می گوییم، نوعی قضاوت شرعی است و باید از شروط آن برخوردار باشد. از جمله شروط قضاوت شرعی آن است که باید بر پژوهش از طرفین مبتنی باشد. در این زمینه، من مخالفان را به سفارش رسول خدا(ص) به امام علی(ع) توجه می دهم که وقتی او را به سوی یمن فرستاد، فرمود:

«إذا قضیت بین الرجلین فلا تقض للأول حتى تسمع ما یقول الاخر؛ هرگاه خواستی میان دو نفر قضاوت کنی، به نفع یکی قضاوت نکن تا این که سخن دیگری را نیز بشنوی». (جامع أحادیث الشیعة، 25/ 33)

روشن است که مخالفان به صرف مطالعه نصف و نیمه مطالب اینجانب نمی توانند به افکارم واقف شوند و درباره آنها به درستی قضاوت کنند. هرگز صحیح نیست، بدون این که تمام مطالب من مطالعه شود و تمام توضیحات من استماع گردد، به نقد دیدگاه هایم اهتمام گردد؛ چرا که آن به سوء فهم می انجامد. بی شک، هرگز روا نیست، مخالفان سوء فهم ها و سوء ظن های خود را افکار اینجانب بخوانند و آنگاه به نقد آنها بپردازند. شرط عدالت و انصاف آن است که افکارم را به درستی درک کنند و بعد با ادله قوی نادرستی آن را ثابت کنند و آنگاه به بطلان نظر اینجانب حکم دهند.

در یک جلسه دفاعی شنیدم که گفته بودند، فلانی قائل است، در قرآن باطل راه پیدا کرده است و آنگاه به خود اجازه داده بودند که در مخالفت، سخنانی را بفرمایند. این در حالی بوده است که من هرگز چنین چیزی نگفته ام. این فقط توهم و سوء فهم ایشان بوده است. سخن من این بوده است که خداوند در قرآن بر اساس نگاه ظاهری مخاطبان سخن گفته است؛ نه نگاه علمی. برای مثال، اگر در قرآن گفته شده، خورشید از مشرق به مغرب حرکت می کند(نک: بقره، 258)، با تکیه به نگاه ظاهری بوده است. نگاه ظاهری بشر چنین می یابد که خورشید از مشرق به مغرب حرکت می کند. مخالفان چنین مضمونی را که به صراحت در قرآن آمده، انکار می کنند و وجود آن را در قرآن به معنای راه یافتن باطل در قرآن تلقی می نمایند. در حالی که این اشتباه است. نگاه ظاهری انسان حق است، نه باطل. 

 

6. گردآوری تمام قرائن فهم سخن مخالف

تنها در متون دینی نیست که ظهور نهایی کلام – یعنی ظهوری که بعد از ملاحظه کلیه قرائن حاصل می شود – حجت و معتبر است؛ بلکه در تمام سخنان چنین قاعده ای حاکم است. در اینجا جا دارد، از دوستانی که این قواعد علمی و عقلائی را زیر پا می نهند، اظهار تأسف کنم. ما در حالی که به دانشجویان خرده می گیریم که چرا فلان مقاله و کتاب را که در زمینه موضوع پایان نامه اتان بود، مطالعه نکردید، چگونه است که حال یک دانشجویی را که در نقد نظریه اینجانب قلمفرسایی می کند، مانع می شویم از این که به جزئیات دیدگاه های من و منابع آن دسترسی پیدا کند؟ آیا این می تواند توجیه علمی داشته باشد؟ من خودم مقالات و حتی نوشته های منتشر نشده ام را در اختیار دانشجوی تحت راهنمایی ایشان قرار دادم و افزون بر آن کراراً اصرار کردم که هر نقدی که بر مطالب من دارید، به من منعکس کنید تا آخرین حرف های من را هم دانسته باشید و آنگاه به قضاوت علمی بپردازید. من به او اطلاع داده بود که در خصوص آن نظریه یک محتوایی حدود 350 صفحه فراهم کرده ام؛ مع الوصف، متأسفانه آن دانشجو بر اثر رفتار ناصواب آن استاد محترم، امکان این را نیافت که آخرین مطالب من را اخذ کند و لذا پایان نامه ای فراهم کرده است که مملو است از تهمت ها و سوء فهم ها و نقدهای ناوارد.

ما برای این که هر کلامی را اعم از آیات قرآن و احادیث معصومین(ع) و حتی سخنان افراد عادی را تفسیر کنیم و معنایی را به عنوان مراد آن کلام ادعا کنیم، باید مستند به همه قرائن آن کلام باشد. به همین ترتیب، ما هرگاه قصد داریم، سخن کسی را نقد کنیم، تا جایی که می توانیم، باید تمام اطلاعات و قرائن و شواهد را در زمینه آن سخن جستجو و فراهم کنیم و آنگاه به نقد آن بپردازیم.

به نظر می رسد، ما برای دسترسی به مراد واقعی سخن یک شخص، باید به یکی از شیوه های ذیل عمل کنیم:

الف. اگر طرف زنده است، باید از خود او بپرسیم که آیا منظور تو از این سخنتان این است که من برداشت کرده ام یا چیز دیگری را منظور دارید؛ نه این که ما از پیش خود معنایی را به سخن او نسبت دهیم که او هرگز به آن قائل نیست و به آن رضایت ندارد. به اصطلاح، «تفسیر بما لا یرضی صاحبه» انجام دهیم که هرگز صحیح نیست. این که درباره قرآن تفسیر به رأی حرام دانسته شده است، به آن اختصاص ندارد. درباره هر کلامی صدق می کند.

ب. اما اگر طرف زنده نیست و ما در عین حال که تمام سخنان او را احصاء کرده ایم، اطمینان کامل و یقینی نداریم که منظور او را دریافت کرده باشیم، نباید با قاطعیت اظهار کنیم که منظور او این است؛ بلکه باید وجوه مختلفی را که احتمال می رود، مطرح کنیم و اگر بخواهیم، احتمالی را مراد او محسوب کنیم، بهترین احتمال باشد؛ چنان که در روایت آمده است، سخن برادر دینی را بر احسن وجوه حمل کنید؛ نه این که همواره بکوشیم با سوء ظن ها و سوء فهم های خود، سخن طرف را بر معنایی حمل کنیم که نوعی نقص و عیب برای او ثابت شود.

ما برای این که علم پیدا کنیم به این که آنچه ما نقد می کنیم، همان چیزی است که طرف اراده کرده، باید به تمام مطالب او مراجعه کنیم. بسا آن سخنی که به آن استناد کرده ایم، همه مطلب نباشد و در جای دیگر مطلبی باشد که مراد را مشخص کند. این که درباره آیات و یا روایات معصومین(ع) آمده است که باید متشابه را به محکم ارجاع بدهیم تا گمراه نشویم، فقط به آیات و روایات اختصاص ندارد. در همه کلام ها چنین باید باشد.

امام رضا(ع) فرمود: من رد متشابه القرآن إلى محکمه هدى إلى صراط مستقیم، ثم قال علیه السلام : ان فی اخبارنا متشابها کمتشابه القرآن ، ومحکما کمحکم القرآن ، فردوا متشابهها إلى محکمها ، ولا تتبعوا متشابهها دون محکمها فتضلوا؛ هر که متشابه قرآن را به محکمش برگرداند، به راه راست هدایت یافته است. سپس افزود: در احادیث ما نیز مانند قرآن محکم و متشابه است؛ پس متشابه آنها را به محکم آنها برگردانید و از متشابه آنها بدون محکم آنها پیروی نکنید که گمراه می شوید. (تفسیر نور الثقلین، 1/ 318)

نیز رسول خدا(ص) فرمود: «و القرآن یفسر بعضه بعضا؛ برخی از آیات قرآن برخی دیگر از آنها را تفسیر می کند» (تفسیر المیزان، 3/ 76)

نیز علی(ع) فرمود: «کتاب اللّه ... و ینطق بعضه ببعض، و یشهد بعضه على بعض؛ کتاب خدا برخی از آیاتش با برخی دیگر به سخن در می آید و برخی از آیاتش بر برخی دیگر گواهی می دهد». (همان)

 آری، این که پاره ای از کلام پاره دیگر از آن را تفسیر می کند، به کلام الهی و احادیث معصومین(ع) اختصاص ندارد. در هر کلامی چنین است و لذا اگر ما می خواهیم گرفتار تفسیر به رأی و افتراء زدن به دیگران نشویم، ضروری است، به تمام سخنان آنان در زمینه یک موضوع مراجعه کنیم؛ نه این که برخی را بگیریم و برخی را فرو گذاریم.

لینک های مرتبط:  داستان هایی در زمینه نقد خصمانه نظریات علمی ؛ نقد علمی یا محاکمه عالم؛ اخلاق اسلامی در نقد علمی؛  شیوه نقد نظریه؛  خطوط قرمز آزاداندیشی و نظریه پردازی؛  قصه پرغصه آزاداندیشی و نظریه پردازی 


داستان هایی در زمینه نقد خصمانه نظریات علمی

آنچه که اینک ملاحظه می کنید، داستان هایی حاوی پاره ای از نابسامانی هایی است که در فضای علمی در زمینه نوآوری و نظریه پردازی و نقد علمی مشاهده می شود. این داستان ها همگی درباره نقد خصمانه یک بزرگواری است که در زمینه پاره ای از نظریات اینجانب معمول داشته و اینجانب را مشمول الطاف خفیه خویش قرار داده است. امید است، انعکاس این داستان ها مقدمه ای برای رفع نابسامانی های موجود در زمینه نوآوری و نظریه پردازی باشد.

 

1. داستان نقد یکی از نظریات در یک پایان نامه

گفتنی است، دانشجویانی که با من کلاس داشته اند، می دانند که اینجانب با روی باز پذیرای هر گونه نقد علمی هستم و لذا معمولاً کلاس هایم با بحث علمی سپری می شود. باری یکی از دانشجویان به من گفت که قصد دارم، یکی از نظریات شما را طی پایان نامه ای نقد کنم. من هم استقبال کردم و عرض نمودم که حاضرم به عنوان استاد راهنما یا مشاور در این زمینه به شما کمک کنم. منتها او به دلایلی، من را نه به عنوان استاد راهنما و نه به عنوان استاد مشاور انتخاب نکرد.

مع الوصف من مقالات و حتی یک نوشته حدود صد صفحه ای از مطالب منتشر نشده خود را به او دادم و به او عرض کردم: به جهت این که شما می خواهید، نظریه مرا نقد کنید، هم برای این که درباره آن سوء فهم هایی رخ ندهد و هم برای اتقان علمی بیش تر پایان نامه اتان، هر مقداری از پایان نامه خود را می نویسید، به من نیز منعکس کنید تا اگر ملاحظاتی داشتم، به شما منتقل کنم. او نیز با آن موافقت کرد. منتها بعد ملاحظه کردم که تعلل می کند. ابتدا تصور کردم که کاهلی می کند. حتی وقتی نگارش پایان نامه اش به اتمام رسیده بود، از او خواستم، پایان نامه را قبل از دفاع برایم ایمیل کند که اگر من ملاحظاتی داشتم، برای اتقان آن به ایشان منعکس کنم و او نیز موافقت کرد و قول قطعی داد که ارسال می کنم؛ اما بعد کاشف به عمل آمد که استاد راهنمایش از او خواسته است که هرگز پایان نامه اش به من منعکس نکند. جالب آن که علیرغم این که پایان نامه در نقد نظریه من بود، حتی با این که من استاد داور این پایان نامه شوم، مخالفت کرد. شایان ذکر است که من در زمینه آن نظریه ای که وی در مقام نقدش بر آمده بود، یک متنی حدود 350 صفحه ای به طور مستقل داشتم و قصد داشتم که آن را به او بدهم؛ اما افسوس که استادش او را به نقدی غیر دوستانه سوق داد و از کمک های علمی من محروم ساخت و او را چنان کرد که حتی یک تشکر خالی نیز از من به جهت دادن مقالات و نوشته شخصی در پایان نامه اش دریغ داشت. این در حالی است که:

امام رضا فرمود: «من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله؛ هر که از نعمت دهنده ای از آفریدگان تشکر نکند، از خدا تشکر نکرده است». (الخصال، 156)

وقتی من به استاد راهنمایش اعتراض کردم که چرا چنین می کنید؟ شما می خواهید نظریه من را نقد کنید؛ اما نمی خواهید من نقد شما را ببینم؟ بسا شما چیزهایی را به من نسبت داده باشید که من نگفته ام و یا بسا برداشت های نادرستی از سخنان من داشته باشید و از این رهگذر به من تهمت زده و با نقد خود، سر بی صاحب ترشیده باشید و نقدتان هرگز ناظر به نظریه من نباشد؛ به علاوه، ملاحظه من، موجب اتقان بیش تر پایان نامه این دانشجو می شود. اما متأسفانه، استاد راهنما اظهار داشت: «نقد نظریه شما در این پایان نامه بر اساس مکتوبات شماست و شما هم مثل دیگرانی که نظریاتشان نقد می شود، بدون این که خود آنان مطلع باشند. من تا بعد از دفاع مخالفم که شما پایان نامه را ببینید».

من به او عرض کردم: «بسا شما از مکتوبات من برداشت صحیحی نداشته و پاره ای از توضیحات من را نشنیده باشید. این موجب تفسیر به رأی می شود و بدیهی است که این صحیح نیست». باز هم مخالفت خود را با رؤیت پایان نامه قبل از دفاع اعلام کرد.

من به او گفتم: «آیا این رفتار شما دوستانه است؟ آیا شما با من خصمانه رفتار نمی کنید؟ آیا دو تا دوست باید این گونه با هم رفتار کنند؟» او پاسخ داد: «البته دوستانه نیست؛ اما خصمانه هم نیست». من عرض کردم: «پس خودتان اعتراف می کنید که رفتارتان دوستانه نیست».

به هر حال، من تمایل داشتم، اولاً، خود این استاد محترم مطالب من را نقد می کردند تا با شفافیت می توانستم در برابر ایشان احتجاج کنم. البته اگر طبق تلقی وی، نظریات دانشجو قابل انتساب به استاد مشاور است، به طریق اولی قابل انتساب به استاد راهنماست و به این ترتیب، به من حق خواهند داد، محتوای این پایان نامه را به عنوان دیدگاه ایشان بخوانم و سستی آن را بر آفتاب کنم.

     ثانیاً، کاش تمام سخنان و مطالب من مورد ملاحظه و دقت قرار می گرفت و نظرات من درباره مباحث مطرح در پایان نامه اخذ می گردید؛ زیرا یک طرفه به قاضی رفتن و برای مرده رجز خواندن هرگز صحیح نیست. هرکسی با این شیوه می تواند همه دیدگاه ها را رد کند.

 

2. داستان رویکرد غیر علمی در مواجهه با یک نظریه

شایان ذکر است که رفتار غیردوستانه آن استاد محترم به آنچه که آمد، محدود نبوده است. یک روز ملاحظه کردم، بر ضد اینجانب غائله ای به پا کرده است. داستان از این قرار بود که پایان نامه یک دانشجویی را که من استاد مشاور آن بودم، جهت داوری به او داده بودند و او از پاره ای از نظریاتی که دانشجو در آن آورده بود، برآشفته شده بود؛ به طوری که به تعبیر خودش، شب خوابش نبرده بود. این در حالی بوده است که نظریات آن دانشجو نه از آثار من نقل شده و نه هیچ یک از اصول و ضروریات دین را انکار کرده بود. به علاوه استاد راهنمایش هم هیچ ایرادی بر نظریات آن دانشجو نگرفته بود. این استاد محترم، به گمان این که آن دانشجو نظریاتش را از من گرفته است، شرایط را به گونه ای برای من تیره و تار کرده بود که ایادی خصم تصمیم گرفتند، به من نه پایان نامه داده شود و نه تدریس، و اساساً، به جای کار علمی، به من کار اجرایی داده شود. به جرم این که به تعبیر آنان، «فلانی نظریاتش را به دانشجو القاء می کند». گفته بودند: «به او مشاوره پایان نامه هم داده نشود؛ چون مشاور هم اگر باشد، نظریاتش را به دانشجو القا می کند». 

من به این استاد محترم گفتم و می گویم که چرا این گونه رفتار می کنید؟ آیا این رفتار شما دوستانه و اخلاقی است؟

اولاً، به چه دلیلی نظریه ای را که دانشجو در پایان نامه اش آورده است، به من نسبت می دهید؟ مگر او به من یا آثار من استناد کرده است؟

ثانیاً، به فرض که او نظریه من را پذیرفته و در پایان نامه اش آورده باشد، در این صورت، نظریه او هم شمرده می شود و شما باید به او ایراد بگیرید؛ نه به من. پایان نامه در مرحله اول، به خود دانشجو تعلق دارد و در مرحله بعد، به استاد راهنما و سر آخر به استاد مشاور.

ثالثاً، راه مقابله با یک نظریه علمی این است که به نقد علمی آن پرداخته شود؛ نه این که به احساسات خود روی بیاوریم و خواب از چشمان خود برباییم. شما به جلسه دفاع تشریف می آوردید و با ادله ثابت می کردید که آن نظریه غلط است؛ نه این که غائله به پا کنید. نیز اگر نقص یا نقیصه ای را در آن می یابید، راهش این است که در جلسه دفاع آن را یادآور شوید تا دانشجو به تکمیل و رفع آن اهتمام ورزد. نقش استاد داور در جلسه دفاع همین است.

رابعاً، نظریه ای که در آن پایان نامه مطرح شده، در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب است و در آن، هیچ اصل یا ضرورت دینی و مذهبی انکار نشده است. آیا اگر دانشجو حتی در این چارچوب، اجازه نقد یک نظری را نداشته باشد، چگونه از او می خواهید که در پایان نامه اش نوآوری ارایه کند. نوآوری که فقط ارایه یک نظری مکمل نظریات مشهور نیست. گاهی نوآوری عبارت از نقد یک نظر مشهور است.

خامساً، اگر در این پایان نامه خطائی از من سر زده است، رفتار دو دوست در زمینه یک خطا چیست؟ آیا باید بر ضد او غائله به پا کرد یا باید خطا را دوستانه به خود او یادآور شد تا در مقام اصلاح خودش بر آید؛ نه این که پیش دیگران مطرح کند و تلاش نماید که جلوی فعالیت علمی او که قانونی و شرعی است، با اعمال خلاف قانون و شرع گرفته شود. 

 

3. داستان بی دقتی در قضاوت علمی

مخالفان علاوه بر این که مانع شنیدن نظریات من می شوند، وقتی خود هم از نظریاتم واقف می گردند، به جهت مطالعه نصف و نیمه سخنان من و بی دقتی در فهم نظریاتم، چیزهایی را به اینجانب نسبت می دهند که من هرگز به آنها قائل نیستم. گاهی آنچه به اینجانب نسبت داده می شود، از قبیل قصه معروفی است که آورده اند: یکی گفت: امامزاده یعقوب را بالای مناره مصر، شغال دریده است. او را آگاه کردند که او، اولاً، امامزاده نبود و پیغمبرزاده بود؛ ثانیاً، یعقوب نبود و یوسف بود؛ ثالثاً، بالای مناره نبود و ته چاه بود؛ رابعاً، مصر نبود و کنعان بود و خامساً، شغال نبود و گرگ بود و سادساً، این خبر از اساس دروغ بود.

آری، بسیاری چیزهایی که به انتساب می دهند، از قبیل این قصه ای است که آمد. مشکل مخالفان این است که نمی آیند به دقت به تمام سخنان من گوش بسپارند و پاسخ همه ایراداتشان را از من دریافت کنند؛ بلکه به توهمات و سوء فهم های خود تکیه می کنند و آنها را مورد نقد قرار می دهند.

برخی از بی دقتی ها و سوء فهم های مخالفان درباره نظریاتم که در پایان نامه داستان اول ذکرش رفت، از این قرار است:

الف. به من نسبت داده اند که قائل است، قرآن هیچ معنایی فراتر از آن که عرب عصر نزول فهمیدند، ندارد. این در حالی است که منظور من معنای عرفی آیات قرآن بوده است و گرنه معانی عقلی قرآن بی شمار است.

ب. گفته اند که فلانی معتقد است، قرآن فقط برای عرب عصر نزول هدایت بخش است و هیچ مردم دیگری را نمی تواند هدایت بکند. این در حالی است که من گفته ام، مخاطبان قرآن، فقط عرب حجاز عصر پیامبر(ص) بودند. در 90 سوره نازله در مکه مشرکان قریش و در 24 سوره مدنی مردمان مدینه طرف خطاب خداوند بودند. اما هدایت قرآن جهانی و جاویدان است که هر مردمی در هر عصری می تواند از هدایت های قرآن بهره مند شوند.

ج. به من انتساب داده اند که فلانی گفته است، فهم قرآن بدون توجه به اسباب نزول امکان ندارد. اسباب نزول هم دچار تعارض اند و لذا ظاهر قرآن حجیت ندارد. این در حالی است که من گفته ام: فهم قرآن از رهگذر توجه به تمام قرائنی است که در زمان و مکان نزول آیات وجود داشته است و روایات اسباب نزول، تنها معدودی از آن قرائن را گزارش می کنند. تعارض میان آنها نیز نظیر تعارض میان بسیاری از روایات دیگر قابل حل است و قرآن نیز برای هر کسی که آن را در بستر تاریخی نزولش بفهمد و به مرادات الهی پی ببرد، حجت و قابل استناد است. کشف مرادات الهی نیز با مطالعه قرائن فهم قرآن برای هر کسی میسور است.

 

4. راز مخالفت با نظریه پردازی های اینجانب

اغلب مخالفان به من ایراد نمی گیرند که تو اصول و ضروریات دین و مذهب را انکار می کنی؛ چرا که هیچ شاهدی بر آن ندارند. عمده مشکل و ایراد آنان این است که من نظریات متفاوتی مطرح می کنم و این کاسه ها و کوزه های نظریات آنان را در هم می شکند و اعصاب آنان را به هم می ریزد. البته وقتی به من می گویند، تو نظریاتت را به دانشجو القاء می کنی، گویا می خواهند بگویند که افکار تو منحرف و باطل است یا گویا می خواهند بگویند که تو نظریاتت را به زور به خورد دانشجویان می دهی.

جالب آن که آن استاد محترم در ایام آن غائله ای که به پا کرده بود، در پاسخ به اعتراض یکی از همکاران فاضل به رفتارش گفته بود: «فلانی به دانشجویان پفک می دهد و ذائقه دانشجویان را دگرگون می کند و لذا پس از آن، دانشجویان سخنان ما را نمی پذیرند». آن همکار هم به او گفته بود: «خوب، شما هم به دانشجویان پفک بدهید. اگر نظریات ایشان ایراد دارد، شما آنها را نقد کنید». پاسخ داده بود: «ما وقت نداریم، نظریات او را نقد کنیم». آن همکار هم به او گفت: «این دیگر مشکل شماست».

او با تعبیر پفک دادن به دانشجویان، آن هم دانشجویان ارشد و دکتری، گویا در صدد القای این است که دانشجویان ارشد و دکتری چندان نادان اند که هر نظری را می پذیرند. البته گاهی صریحاً هم چنین چیزی را اظهار می کنند. منتها اگر چنین است، چرا نظریات آنها را نمی پذیرند؟ آیا این که این دانشجویان نظریات من را می پذیرند و بعد نظریات آنها را رد می کنند، دلیل بر این نیست که نظریات من از قوت علمی و استدلالی برخوردار است و کُمیت استدلال های آنها بر نظریاتشان لنگ است و باید در آنها تجدید نظر کنند؟ به علاوه، آیا این صحیح است که دهان من به عنوان یک نظریه پرداز بسته شود تا مبادا دانشجویان از نظریاتم آگاه شوند؟ مگر نظریات من مخالف اصول و ضروریات دین و مذهب است؟ و مگر دانشجویان در چاردیواری کلاس آنان محصورند؟ آیا در این جهانی که بسان یک دهکده است و دانش پژوهان، تمام نظریات علمی را از اقصی نقاط جهان به دست می آورند، می توانند، دانشجویان ارشد و دکتری را چشم و گوش بسته نگاه دارند؟ آیا اگر نظریات آنان چندان متزلزل است که با نقد شدن آنها فرو می ریزند، نباید در اعتبار آنها تردید کنند؟

من باری به ایشان گفتم: اگر نظریات من مردود است، چرا بر آنها نقد نمی نویسید؟ برای مثال، بیایید این کتاب «درآمدی بر معناشناسی قرآن» را نقد کنید. حتی خود من نقد شما را منتشر می کنم. ایشان پاسخ داد: «اگر دزدی را نگیرند، دلیل بر این نیست که او دزد نیست».

مشکل دیگر مخالفان این است که هر اندیشه مخالفی را ولو در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب باشد، منحرف و باطل می دانند. آنان هر اندیشه ای را که خود دارند، عین حق و صواب می دانند و هر اندیشه ای را که مخالف آن باشد، عین باطل و انحراف می خوانند. معیار صحت و سقم هر نظریه، پیش فرض های خودشان است. این در حالی است که لزوماً، هر اندیشه و پیش فرضی که آنان دارند، از ادله معتبری برخوردار نیست. ملاک صحت و سقم هر نظریه ادله معتبر نزد همه عقلای عالم است؛ نه آنچه که فقط خود آنان باور دارند. رفتار اینان نشان می دهد که بسا احتمال دارد، شیخ مفید را هم که به نقد آرای علمی استادش شیخ صدوق پرداخته بود، اگر در این دوره بود، منحرف بخوانند و او را نیز در محدودیت قرار دهند.

 

5. راه حل مخالفان در مواجهه با نظریه پردازی

شرح آنچه آمد، نشان می دهد، مخالفان فقط می خواهند، دهان خودشان باز باشد و فقط سخنان خودشان به گوش دانشجویان برسد. آنان نمی خواهند سخنان مخالفانشان به گوش دانشجویان برسد و نمی خواهند، دیگران سخنان آنان را به نقد بکشند. آنان به جای این که به سئوالات علمی دانشجویان پاسخ قانع کننده بدهند، می کوشند، چشمه جوشان سئوالات علمی را بخشکانند و صورت مسئله را پاک کنند.

آنان به خود حق می دهند که پایان نامه هایی را در نقد نظریاتم راهنمایی کنند؛ اما به من حق نمی دهند، پایان نامه هایی را که در چارچوب مطالعاتی ام هست، راهنمایی کنم. آنان هرچه را که بخواهند به دانشجو القاء می کنند و هیچ منعی ندارد؛ اما من از بیان نظریاتم که همه در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب است، ممنوع هستم. روشن است که در چنین میدانی هر باطلی غالب است و هر حقی مغلوب.

مخالفان به من می گویند که تو، در پایان نامه ها، نظریات خودت را القاء می کنی و سر کلاس ها، مطالبی را می گویی که با مطالب همه ما تفاوت دارد و به این وسیله، هارمونی مطالب ما را به هم می زنی. پایان نامه هایی نیز که با راهنمایی شما نوشته می شود، قابلیت اصلاح ندارند و باید به کلی عوض بشوند؛ لذا باید اساساً شما هیچ پایان نامه ای را راهنمایی و حتی مشاوره نکنید و تدریس هم نداشته باشید؛ مگر دروسی غیر تخصصی مثل روش تحقیق و زبان انگلیسی. تازه تو مثل «گربه مرتضی علی (در اصل: مرتاض علی) هستی. از هر ارتفاعی رهایش سازند، چار دست و پا می آید زمین». کنایه از این که تو ابن الوقتی و از هر فرصت برای بیان نظریاتت استفاده می کنی. حتی در درس روش تحقیق و زبان انگلیسی نیز نظریات خودت را مطرح می کنی؛ لذا بهتر است که بروی و کار اجرایی انجام دهی. 

ایشان تصور کرده اند که دانشجویان در چارچوب کلاس ها و محیط دانشگاه محصورند و من هم فقط در این فضا اظهار نظر می کنم. بحمد الله من هم مقاله می نویسم و هم کتاب، و هم وبلاگ و هم گروه اینترنتی دارم که تمام دانش پژوهان از سراسر دنیا می توانند از طریق آنها از نظریاتم آگاه شوند. منتها جای بسی شگفتی است که چرا باید از مطرح شدن نظریاتی که در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب است و به تلقی من بهترین تفسیر و تبیین را از قرآن و اسلام به دست می دهد، این قدر نگران باشند؟

باید خاطر نشان کنم که کلاس اینجانب آزادترین کلاس است و همه مدت آن به بحث می گذرد و دانشجویان با کمال آزادی اظهار نظر و نقد می کنند و شاید من هم صبورترین استادها در تحمل نظر مخالف باشم. نیز در خصوص پایان نامه ها همواره به دانشجویانم گفته ام که مسئول نوشته ها شخص دانشجوست و او باید هر نظری را که خود به آن رسیده، در پایان نامه اش بیاورد و حتی در آوردن نظرها هم پیوسته توصیه می کنم، به گونه توصیفی عمل کنید؛ یعنی به گونه بی طرفانه و بدون تعصب، همه نظرها را اعم از موافق و مخالف بیاورید و بدون هیچ اظهار کوچک ترین احساساتی نظرها را مطرح کنید؛ به گونه ای که چندان آشکار نباشد که شما بر کدام نظر هستید.

توجه: 1. ان شاء الله در پست بعدی در زمینه «اصول نقد دوستانه نظریات علمی» خواهم نوشت. 2. برای آگاهی از پاره ای ناملایمانی که تاکنون از رهگذر نوآوری و نظریه پردازی بر اینجانب رفته است، به لینک های ذیل مراجعه فرمایید:  من شیعه ام؛ دین و مذهب من؛ نقد علمی یا محاکمه عالم؛ متن دفاعیه ماجرای محاکمه؛ ملاقات با حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت توفیقاته؛ ماجرای عبرت آموز محاکمه اینجانب؛ گناهان کبیره در ماجرای پرونده سازی محاکمه؛ داستان غم انگیز طرح «تفسیر فراتاریخی قرآن با تکیه بر دیدگاه های علامه طباطبایی و آیت الله معرفت