سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

متن سخنرانی «چیستی زبان قرآن»(1)ـ

متنی که اینک ملاحظه می کنید، سخنرانی علمی اینجانب در نمایشگاه قرآن در ماه رمضان سال جاری است که پیاده شده و ویرایش گردیده است و اینک اولین قسمت آن عرضه می شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مجری: سخنرانی که اکنون برگزار می شود، درباره زبان قرآن است. خدا با یک زبانی با ما سخن گفته است. در این که این زبان چیست و چه ویژگی هایی دارد، نظرهای گوناگونی اظهار شده است. بعضی می گویند، این زبان قابل فهم فقط برای عرب آن زمان بوده. بعضی دیگر می گویند، نه در همه عصر ها قابل فهم است. جناب آقای دکتر نکونام یکی از صاحب نظران در حوزه زبان قرآن است که زبان قرآن را با نگاه خودشان به گونه ای تعریف می کنند که یک سری تبعات و الزامات خاصی دارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در زمینه زبان قرآن که چه زبانی است، نظریات متفاوتی بیان شده است. یکی از تازه ترین آنها که به اینجانب تعلق دارد، خطابه ای بودن زبان قرآن است. به این معنا که قرآن به «زبان» «عرف» «عام» «معیار» «گفتاری» «خطابه ای» «عرب حجاز» «عصر پیامبر اسلام(ص)» برای «هدایت» آنان نازل شده است.

اینک مناسب است، کلید واژه هایی که در تعریف نظریه خطابه بودن مندرج است، توضیح داده بشود.

 

1. تعریف زبان
باید توجه داشت که سخن از زبان قرآن است. زبان از الفاظ و جملاتی تشکیل می شود که ما از آن برای بیان آنچه در ذهن خود داریم، استفاده می کنیم. بنابر این زبان آن امور و اشیای بیرون از ذهن نیست و نیز آن تصوراتی که ذهن ما از آن امور و اشیا دارد، نیست؛ بلکه الفاظی است که ما بر زبان خود جاری می کنیم تا آن تصورات را به مخاطب خودمان القاء کنیم.

در اینجا مناسب است، توضیح داده شود که زبان چطور به وجود می آید. زبان به این صورت به وجود می آید که ما افراد بشر با یک چیزهایی سر و کار داریم، چه حسی، چه ذهنی، مثل خورشید، کوه، یا مثل خدا، فرشته. بعد یک تصوری از آنها پیدا می کنیم. بعد می خواهیم تصوراتی را که از آن چیزها پیدا کردیم، به دیگران بفهمانیم. برای این منظور، الفاظی را به ازای آن تصورات وضع می کنیم. این تصورات بازگو کننده آن چیزهایی است که ما باآن سر و کار داشتیم. بنابراین ما با هر چه سر و کار داشته باشیم،‌ از آنها تصور داریم و از هرچه تصور داشته باشیم، به ازای آنها لفظ داریم و هرچه ما به چیزهایی بیش تر سر و کار داشته باشیم، از آنها بیش تر تصور داریم و از هرچه بیش تر تصور داشته باشیم، برای آن الفاظ بسیاری داریم. برای مثال چون عرب با شتر سر و کار بسیار داشته، از آن تصورات بسیاری هم داشته و الفاظ بسیاری هم برای آن قرار داده است تا آنجا که گفته اند که عرب برای شتر هفتصد لفظ داشته است. نیز با هرچه سر و کار نداشته باشیم، از آنها تصور نداریم و از هرچه تصور نداشته باشیم، به ازای آنها لفظ نداریم. برای مثال در زبان عربی لفظ برای کانگارو وجود ندارد؛ چون عرب با آن سر و کار نداشته است. به این ترتیب دانسته شد که منشأ زبان حقایق خارج از ذهن است که بشر با آن سر و کار دارد و بعد تصوراتی که از آن پیدا می کند و بعد الفاظی را به ازای آن تصورات قرار می دهد تا آن تصورات را به مخاطبان القاء کند.

 

2. تعریف عرفی بودن
زبان قرآن به واقع همان زبان عرب حجاز عصر پیامبر است و خداوند از زبان آنان برای القای مقاصد خود به آنان بهره برده است. بر همین اساس، ما می گوییم که زبان قرآن عرفی است؛ یعنی همان متعارف میان عرب حجاز عصر پیامبر است. به طور طبیعی هرکسی بخواهد از زبان متعارف یک قوم برای القای مقاصدش استفاده کند، باید الفاظ آن قوم را در همان معانی و تصورات معهود و آشنا میان آنان به کار ببرد. خداوند نیز در القای مقاصدش الفاظ قرآن را در همان معانی و تصورات معهود و آشنا میان عرب حجاز عصر پیامبر به کار گرفته است؛ لذا ما اگر بخواهیم، به معانی الفاظ و عبارات قرآن پی ببریم، باید بررسی کنیم که عرب حجاز در عصر پیامبر(ص) با چه چیزهایی سر و کار داشته و از آنها چه تصوراتی پیدا کرده است. ما وقتی می گوییم، زبان قرآن عرفی است، معنایش این است که  خدا از الفاظ قرآن معناهایی را که عرب حجاز عصر پیامبر(ص) با آنها آشنا و مأنوس نبوده، قصد نکرده است.

 

3. تعریف عرف عام
زبان قرآن زبان عرف عام عرب حجاز عصر نزول بوده است؛ یعنی خدا الفاظ و عبارات قرآن را در همان معناهایی که میان توده مردم رایج و مأنوس بوده است، به کار برده است. بر این اساس،‌ اگر فرض شود که گروه های خاصی در میان آن مردم بودند که مصطلحات خاصی داشتند، هرگز در قرآن به زبان آن گروه های خاص سخن نگفته است. توضیح آن که گروه هایی مثل تاجران و شاعران و کاهنان و ساحران بسا یک اصطلاحاتی در میان خود دارند که خودشان به کار می برند و می فهمند؛ اما توده مردم آنها را به کار نمی برند و لذا معنای آنها را نمی فهمند. نظر به این که قرآن خطاب به عموم مردم بوده و نه چنان گروه های خاصی، الفاظ و عباراتی هم که در قرآن به کار رفته، قابل فهم عموم و توده مردم بوده است.

به این ترتیب قرآن به طریق اولی رمزی نیست. منظور از رمزی این است که خداوند از الفاظ قرآن معناهایی را قصد کرده باشد که افراد خاصی آنها را بفهمند؛ چنان که در میان نیروهای نظامی الفاظ را برای معانی نظامی خاصی قرار می دهند و به کار می برند که فقط تعداد محدودی که به آن رمزها آشنا هستند، به معانی آن الفاظ پی می برند و این نحوه از کاربرد برای آن است که دشمنان از مقاصدشان آگاه نشوند، مبادا به آنان ضربه بزنند. قرآن هرگز در چنین موقعیتی و خطاب به افراد خاصی نازل نشده است که زبانش رمزی باشد و از الفاظ آن، معناهایی قصد شده باشد که آن افراد خاص بفهمند.

ادله این که زبان قرآن همان زبان متعارف عرب حجاز عصر پیامبر(ص) بوده، متعدد است.

 

3. 1. عام بودن مخاطبان قرآن
یکی از ادله آن این بوده است که مخاطبان قرآن عموم مردم بودند؛ نه گروه خاصی؛ لذا باید عموم مردم به زبان قرآن آشنا بوده باشند و برای فهم قرآن هیچ نیازی نبوده است که تخصص خاصی داشته باشند؛ چنان که وقتی کسی به زبان عمومی فارسی زبانان سخن می گوید، ما به عنوان مخاطبان او لازم نداریم که علم و تخصصی خاصی داشته باشیم تا معنای سخن او را بفهمیم. قرآن هم به زبان عموم سخن گفته و چنین نیست که اگر در میان عرب حجاز عصر پیامبر، گروه های خاصی مثل تجار و شعراء بوده باشند، به زبان آنان سخن گفته باشد. در قرآن به این دلیل به زبان عموم سخن گفته است که می خواسته آنان را هدایت کند. وقتی در قرآن قصد هدایت عموم مردم بوده است، باید در آن به گونه ای با آنان سخن گفته شده باشد که آنان مقاصد قرآن را بفهمند. بر این اساس، وجهی ندارد در قرآن، واژگانی آمده باشد که آنان به آنها آشنا نبودند و معنای آنها را نمی فهمیدند.

فرض این که در قرآن الفاظی تخصصی آمده باشد که عموم عرب حجاز عصر پیامبر به آن الفاظ آشنا نبوده باشند، معقول نیست. توضیح آن که فرض کنید شما یک سخنرانی عمومی دارید که توده مردم حضور دارند و قصد دارید، مقصود سخنان شما را همه آنان بفهمند، آیا شما در این صورت در سخنرانی خود از الفاظی استفاده می کنید که فقط عرفا یا فلاسفه یا فقهاء و یا دیگر متخصصان و صاحبان علوم و فنون خاص بفهمند؛ اما توده مردم با آن الفاظ آشنا نباشند و معنای آنها را نفهمند؟ شما هرگز معقول نیست که چنین کنید. در قرآن نیز هرگز معقول نیست، الفاظی باشد که عرب حجاز عصر پیامبر به آنها آشنا نبودند و نمی توانستنند، از آیات قرآن، مقاصد الهی را دریابند. بنابر این ما نمی توانیم بگوییم که خداوند در قرآن به گونه ای سخن گفته که عموم عرب حجاز عصر پیامبر(ص) مقاصدش را نفهمند. چرا آنان مقاصد الهی را از آیات قرآن نفهمند؟ مگر خداوند نمی خواسته است که عموم آن مردم را هدایت کند. اگر چنین است، باید یک واژگانی را از زبان آن مردم انتخاب کند که برای آنان مأنوس بوده باشد و معنای آنها را بفهمند.

وقتی یک سوره ی نازل می شده، این طور نبوده که پیامبر بگوید که این سوره برای گروه تجار یا شعراء نازل شده است؛ بلکه هر سوره متناسب با حاجات و مقتضیات و گفتگوهای توده مردمی که در میان آنان زندگی می کرد، نازل می شد و پیامبر آن را خطاب به همان توده مردم قرائت می کرد. البته گاهی توده مردم، بت پرستان مکه بودند و آن زمانی بود که پیامبر در مکه زندگی می کرد و گاهی مسلمانان و یا اهل کتاب مدینه بودند و آن هنگامی بود که پیامبر در مدینه می زیست. خطابات قرآن نیز هیچ کدام خطاب به گروه خاصی نیست؛ بلکه توده مردم را مخاطب ساخته است. حروف ندا و یا ضمایر خطاب همگی توده مردم عصر و مصر پیامبر(ص) را مورد خطاب قرار داده است.

 

3. 2. فصاحت و بلاغت قرآن
اصل مسلمی که درباره زبان قرآن مطرح است، این است که آن فصیح و بلیغ است. در قرآن نیز در مواضع مختلف آمده است که قرآن به «لسان عربی مبین» نازل شده است (نک: نحل، 103؛ شعراء، 195). وقتی مخاطبان قرآن عموم عرب حجاز عصر پیامبر باشند و نه یک یا چند قبیله خاص از عرب، زبان فصیح و بلیغ زبانی است که نزد عموم آن مردم، رایج و مأنوس بوده باشد؛ لذا وجهی ندارد، در قرآن به زبان قبایل عرب سخن گفته شده باشد. توضیح آن که شما در نظر بگیرید،  خطاب به مردمی سخنرانی می کنید که از شهرهای مختلف آمده اند، آیا هرگز معنا دارد، در سخنرانی خود از واژگانی استفاده کنید که فقط اصفهانی ها یا یزدی ها یا کرمانی ها و یا مردم دیگر شهرها می فهمند و عموم ایرانی ها به آن واژگان آشنا نیستند و معنای آنها را نمی فهمند؟ در قرآن نیز که ادعا می شود، به زبان فصیح و بلیغ است، هرگز واژگان قبیلگی و محلی مثل تکأکأتم و جحلنجع به کار نرفته است. آورده اند که این الفاظ در شعر کسی از یک قبیله عرب بوده که به شهر آمده و خطاب به آنان خوانده است. وقتی مردم شعر او را شنیدند، گفتند که او به زبان اجنه سخن می گوید؛ چون معنای الفاظ و سخنان او را نمی فهمیدند و با واژگانی که او به کار می برد، آشنا نبودند. در علوم بلاغی در تعریف کلام فصیح و بلیغ گفته اند، آن کلامی است که در آن واژگان غریب یعنی نامأنوس برای مخاطب نیامده باشد و نیز در آن تعقید معنوی نباشد؛ یعنی علاوه بر این که تک تک واژگان روشن است، ترکیبات و جملات کلام هم دارای معنای روشن و قابل فهمی باشد. برای مثال، معنای «عرق» و «نقطه» روشن است؛ اما معنای «عرق نقطه» که ترکیبی از آن دو است، روشن نیست. قرآن هم معنای یکایک الفاظش برای عرب حجاز عصر پیامبر مأنوس و روشن بوده و هم معنای ترکیباتی که در آن به کار رفته است؛ چرا که خداوند با نزول قرآن قصد هدایت آنان را داشته؛ لذا وجهی ندارد که آیات قرآن برای آنان گنگ و غیر قابل فهم یا پیچیده و دشوارفهم باشد.

ویژگی دیگری را که برای کلام فصیح و بلیغ گفته اند، این است که با مقتضیات حال مخاطب و سطح فهم او سازگاری و مطابقت داشته باشد. برای مثال وقتی شما با کودک سخن می گویید، در نظر می گیرید که او با چه واژگانی آشنا است. شما  در حوزه واژگانی که او آشناست، با او سخن می گویید و شما هرگز در سخن خود با او از واژگانی که معنای آنها را نمی فهمد، استفاده نمی کنید. نیز سطح فهم او را در نظر می گیرید و هرگز در سخن خود از علوم و فنونی که برای او قابل درک نیست، سخن نمی گویید. خداوند نیز در قرآن هرگز از علوم و فنونی که میان عرب حجاز عصر پیامبر(ص) وجود نداشته و به آنها آشنا نبودند، سخن نگفته است. در قرآن چنان رسا و تأثیرگذار و متناسب با حال و سطح فهم عرب حجاز عصر پیامبر سخن گفته شده است که حتی دشمنان پیامبر مثل ابوسفیان شبانه و پنهانی به خانه پیامبر نزدیک می شدند و به قرائت قرآن او گوش می سپردند. بی تردید، آنان معنای آیات قرآن را می فهمیدند و اگر نمی فهمیدند، وجهی نداشت، به قرائت آن حضرت گوش بدهند. به سبب قابل فهم بودن و هدایت بخشی و تاثیرگذاری قرآن بود که سران مشرک مکه دستور می دادندکه نگذارید مسافران، قرآن را بشنوند. قرآن هم مضامین معقولی داشت و هم با آهنگی نو القاء می شد؛ لذا بر مخاطبان تأثیر عمیقی می نهاد و موجب می شد، ایمان بیاورند. وقتی قرآن با آهنگی تأثیرگذار خطاب به بت پرستان می گفت، این بت ها هیچ خاصیتی ندارد. نه نفعی دارد و نه ضرری و چرا آنها را می پرستید، موجب می شد، از بت پرستی دست بردارند.

البته در زبان قرآن که همان زبان متعارف عرب حجاز عصر پیامبر باشد، نظیر هر زبانی دربردارنده واژگانی است که از قبایل مختلف عرب و نیز از زبان های اقوام مجاور اقتباس شده است. منتها این واژگان در سال ها و شاید قرن ها پیش از اسلام به زبان عرب راه یافته و بر اثر کثرت استعمال چنان مأنوس شده بود که باید گفت، به واقع آنها جزو زبان عربی در آمده اند و به اصطلاح تعریب شده اند و با دخل و تصرف هایی که بسا در نحوه تلفظ و حتی معنای آنها به وجود آمده، دیگر نباید آنها را غیر عربی به شمار آورد.