سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

نقد نظریه «زبان قرآن، عرفی-فراعرفی»(3)

این سومین قسمت از نقد نظریه ای است که برادر گرامی جناب آقای دکتر محمد باقر سعیدی روشن با عنوان «منطق و زبان گفتمان قرآن: عرفی – فراعرفی» به «هیئت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره» عرضه کرده و قرار است که پیش اجلاسیه آن برگزار شود و از اینجانب نیز به عنوان یکی از ناقدهای آن دعوت شده است. چنان که پیش تر گفته شد، اصل متن به ایشان تعلق دارد و فقط عناوین قرمزرنگ و متن آبی رنگ از آن اینجانب است:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دو؛ در برخی از تعاریف یاد شده این دیدگاه دانسته یا نادانسته قرآن سخن بشر تلقی شده است ؛ منتها گفتار شخصی که ادیب و سخندان بوده است. اما این نظر از اساس ناصحیح است . قران از نظر محتوا و ساختار، معجزه نبوی است که با آمدن آن برترین نمونه های ادبی عرب معاصر نزول بی فروغ گردید و نام آوران هنری آن قوم در برابر قرآن ناگزیر به خضوع شدند. این ویژگی همان چیزی است که حتی در گفتار غیر قرآنی شخص پیامبر اکرم نیز وجود نداشت تا چه رسد به سخن دیگران.

 

وجه اعجاز قرآن

اولاً، قرآن از آن جهتی که خودش، خودش را معجزه معرفی می کند، معجزه است. قرآن طبق تصریح خودش از این جهت که بدون تعلیم و از طریق وحی فراگرفته شده، معجزه است. وجه اعجاز قرآن در خود قرآن چنین توصیف شده است:

·          وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون (عنکبوت، 48)‏؛ و تو هیچ کتابى را پیش از این نمى‏خواندى و با دست خود [کتابى‏] نمى‏نوشتى، و گر نه باطل‏اندیشان قطعاً به شک مى‏افتادند.

·          وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیم (شورى، 52)؛ و همین گونه، روحى از امر خودمان به سوى تو وحى کردیم. تو نمى‏دانستى کتاب چیست و نه ایمان [کدام است؟] ولى آن را نورى گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه مى‏نماییم، و به راستى که تو به خوبى به راه راست هدایت مى‏کنى.‏

اما اثبات معجزه بودن قرآن، از آن جهاتی که دیگران ادعا می کنند، نظیر جهات ادبی، تشریعی، علمی و مانند آنها دشوار است و نمی توان اعجاز این جهات را برای قرآن ثابت کرد.

ثانیاً، معجزه بودن ساختار قرآن به چه معناست؟ آیا بشر نمی تواند به نظم سخن بگوید؟ آیا شعر یا نثر مسجع بشری نظم ندارد؟ چطور نظم داشتن قرآن معجزه است؛ اما نظم داشتن سخنان بشری معجزه نیست؟

ثالثاً، معجزه بودن محتوای قرآن به چه معناست؟ آیا افراد بشر نمی توانند قصه بگویند یا از عقاید و اخلاق سخن برانند؟ یا خبر غیبی بدهند؟

رابعاً، این که وقتی قرآن آمد، ادبیات جاهلی به کناری رفت، هیچ ملازمه ای با اعجاز ادبی قرآن ندارد. بسا بتوان گفت که بر اثر گرویدن مردم به قرآن، ادبیات جاهلی بی فروغ شد؛ نه نفس قرآن.

به علاوه، ادبی بودن قرآن به چه معناست؟ اگر مراد نظم داشتن است که ادبیات جاهلی هم نظم داشت و مراد از آن، جنبه خیالی و تصویری قرآن نظیر تشبیهات و استعارات و مانند آنهاست، این جنبه در ادبیات جاهلی هم به چشم می خورد.

علاوه بر این، به فرض که پذیرفته شود، سبک بیان قرآن جدید است؛ اما آیا جدید بودن یک سبک به معنای معجزه بودن آن است؟ اگر این طور باشد که سبک نو ایجاد کردن، معجزه به شمار آید، باید شعر نو را که نیما یوشیج ابداع کرد، معجزه تلقی کرد.

حاصل مطلب این که آن جهتی که خود قرآن بر معجزه بودنش تصریح دارد، اعجازش انکار ناپذیر است؛ اما آن جهاتی را که برخی از علمای اسلامی مدعی معجزه بودن آن هستند، برای قرآن قابل اثبات نیست و بهتر آن است که چنین نسبت هایی به قرآن داده نشود؛ چرا که توقعات بی جایی برای قرآن آفریده می شود و آنگاه وقتی مردم به قرآن مراجعه می کنند و خبری از آنها نمی یابند، موجب می شود که به کلی از قرآن اعراض کنند. قرآن را باید همان طور که خودش معرفی کرده است، معرفی کرد؛ نه آنچنان که ما انتظار داریم.

سه؛ ادعای قبح تکلم به زبان فراعرفی نیز حاکی از آن است که مفهوم زبان عرفی و فرا عرفی برای نویسنده محترم به طور دقیق روشن نبوده است.

 

تناقض آمیزی زبان فراعرفی

اولاً، چنان که گفته شد، زبان فراعرفی یک ترکیب تناقض آمیز است. زبان عرفی است و فراعرفی بودن آن یعنی یک چیز عرفی فراعرفی است و این تناقضی آشکار است.

ثانیاً، هیچکدام از ویژگی هایی که به عنوان ویژگی های فراعرفی به قرآن نسبت داده می شود، یا فراعرفی است و بلکه عرفی است و یا ربطی به زبان ندارد و ناظر به محتوای قرآن است و لذا فراعرفی بودن پاره ای از ویژگی های قرآن مردود دانسته می شود.

چهار؛ این ادعا که تمامی دشواری های تفسیر در پرتو آن بر طرف می شود سخن ناتمامی است. باید دید تفسیر چیست، آیا تفسیر صرف شناخت معنا و مفهوم الفاظ قرآن است یا بدست آوردن مقصود و مراد خداوند؟ 

در این صورت حد اقل باید سه مرتبه معنی شناسی واژگانی، گزاره ای و سیستمی در کل متن جست و جو شود.  افزون بر این قرآن داری سطوح گوناگون و معانی باطنی است. این نظریه نمی تواند به سادگی از کنار آن بگذرد و آن را نادیده بگیرد.

 

بایستگی تفسیر قرآن بر پایه قواعد عرفی

اولاً، اگر تفسیر به معنای بیان مراد الهی باشد، نیاز به آن، یک امر عارضی است؛ نه ذاتی قرآن. قرآن وقتی نازل شد، مخاطبانش مقاصد آن را باید درک کرده باشند و گرنه فصیح و بلیغ و هدایت کننده و آسان و عربی مبین بودن قرآن، مخدوش شمرده خواهد شد.

ثانیاً، قرآن بر اثر گذشت زمان و منسی شدن مقتضیات و اسباب نزول و تطور لغات و ضمیمه شدن اطلاعات بعدی به قرآن، دچار ابهام و نیازمند تفسیر شد؛ بنابراین روش صحیح تفسیر قرآن این است که همان مقتضیات و اسباب نزول و همان معانی رایج لغات در عصر نزول جستجو و بازسازی شود.

ثالثاً، یک متکلم برای القای مقصود باید همان معنای رایج میان اهل زبان را مراد کند و لذا وجهی ندارد که خداوند برای القای مقصود جز همان معنای رایج میان اهل زبان را اراده کرده باشد؛ بنابراین تفکیک میان معنای لفظ و معنای مقصود بی وجه است.

رابعاً، در القای مقصود حتی اگر یک لفظ به کار برده شود، بدون قرائنی که مقصود را مشخص کند، همراه نیست. برای مثال،‌ اگر کسی در حالی که تشنه است، بگوید، «آب»؛ یعنی من تشنه ام و آب خوردن می خواهم؛ لذا تفکیک میان واژه و گزاره و متن بی وجه است و یک تفکیک ذهنی محض است و با زبان طبیعی که با آن القای مقصود صورت می گیرد، تفاوت دارد.

خامساً، به هنگام القای مقصود هرگز معانی باطنی که به واقع همان لوازم کلام است، مراد نمی شود؛ لذا مراد خداوند جز همان معنای ظاهری که اهل زبان به آن آشنایی دارند، نمی تواند باشد و تفسیر هم جز همان معنای مراد نیست.

سادساً، هیچ اشکالی ندارد که ما تفسیر را چنان گسترده بگیریم که لوازم مراد را هم در بر بگیرد؛ اما لوازم مراد برای هر کلامی هست و به کلام الهی اختصاص ندارد.

پنج؛ ناصواب بودن دیدگاهی که عرفی بودن زبان قرآن را همسویی با فرهنگ زمان نزول می پندارد با توجه به مبانی مربوط به قرآن، رسالت و اهداف آن، روشن می گردد.

 

زبان محصول فرهنگ

اولاً، این که زبان یک محصول فرهنگی است و از معهودات و تصورات اهل زبان یعنی فرهنگ آنان بر می خیزد، قابل انکار نیست. ای بسا آن تصورات و معهوداتی که یک قوم از جهان دارند، مطابق واقع نباشد و لذا واژگانی که به ازای آنها وضع و استعمال می شود، نمی تواند مفید معنای واقعی و مطابق واقع باشد. مثل لفظ مجنون برای کسی که جن در او نفوذ کرده است یا تعبیر سبع سموات برای مجرای هفت جرم سماوی ماه، عطارد، زهره، خورشید، مریخ، مشتری و زحل، با این تلقی که این اجرام به صورت طبقاتی بر روی هم قرار دارند.

ثانیاً، این هم انکار نمی شود که زبان وسیله ای برای القای مقاصد است که این مقاصد می تواند حق یا باطل باشد و آنچه قرآن در مقام بیان آنهاست، مقاصد حقی است؛ اما آنچه در مقام بیان آنها نیست و قالب بیان مقاصد تلقی می شود، لزوماً حق نیست.

به این ترتیب، اگر از قرآن انتظار داشته باشیم که دانش های بشری را که مدخلیتی در هدایت انسان ها و اخلاقی شدن آنها ندارد، تصحیح کرده باشد، نابجاست و باید گفت که قرآن در قالب دانش های بشری عصر پیامبر(ص) سخن گفته است که ای بسا با واقع هم مطابق نباشد.

 

    2-2- زبان ترکیبی

نظریه دیگری در شیوه زبان قرآن مطرح است که آن را آمیزهای از شیوههای گوناگون میداند. البته این دیدگاه توضیح مبسوطی از ارکان دیدگاه خود ارائه نداده است، لکن موجه ترین احتمال در مفهوم زبان ترکیبی آن است که مقصود کاربرد شیوههای گوناگون به تناسب موضوعات مختلف باشد. یعنی وقتی سخن از احکام و دستورات عبادی و رفتاری است زبان قران را عرفی بدانیم و آنجا که سخن از حقائق ماوراء طبیعی و معارف حوزه مبدأ ومعاد و جز آن می رود زبان فراعرفی یا عرف خاص مورد نظر باشد.

 

تناقض آمیز بودن زبان فراعرفی

چنانکه پیش تر گفته شد:

اولاً، زبان فراعرفی یک ترکیب پارادودکسیکال و تناقض آمیز است. زبان عرفی است و زبان فراعرفی از قبیل کوسه ریش پهن است. زبان یعنی همین الفاظ متعارف و شناخته شده و معهود بشر که برای القای مقاصد به همدیگر به کار می رود.

ثانیاً، عرف خاص خطاب به گروه خاصی از اهل زبان است و در آن مصطلحات خاص آن گروه به کار می رود؛ حال آن که این درباره قرآن صادق نیست؛ نه قرآن خطاب به گروه های خاصی مثل فلاسفه یا عرفا و یا حتی تجار و شاعران است و نه در قرآن مصطلحاتی وجود دارد که خاص آن گروه ها باشد و سایر مردم از معنای آنها بی خبر باشند.

ثالثاً، سخن گفتن از ماوراء طبیعت و مبدأ و معاد هرگز ملازمه ندارد با این که با زبان فلسفی و عرفانی باشد و می تواند با زبان عرفی هم بیان شود. در صورتی می توان گفت که قرآن در چنین موضوعاتی به زبان فلسفی یا عرفانی سخن گفته است که خطاب به فلاسفه یا عرفا باشد و یا در آیات قرآن، مصطلحات فلسفی و عرفانی ملاحظه شود؛ حال آن که هیچ یک از این دو در قرآن مشاهده نمی شود.

این دیدگاه از سخن برخی از مفسران معاصر استفاده می شود. ایشان می گویند: نظریه زبان ترکیبی، نظریهای قوی است؛ یعنی اگر زبان دین را به طور مطلق عرفی بدانیم که هیچ جنبه نمادین در آن نیست یا برعکس اگر بگوییم کلیه مفاهیم دینی نمادینند و هیچ مفهومی حقیقی یا عرفی نداریم، هیچکدام از آن دو نظر درست نیست؛ بلکه باید نوعی تفصیل قائل شد. . . زبان دینی در واقع همان زبان عقلایی است که مردم به کار میبرند و شامل استعاره، تشبیه، تمثیل و مانند آنها است؛ همان گونه که مشتمل بر مفاهیمی نمادین است.

 

غیر واقعی بودن زبان ترکیبی

اولاً، چنان که گفته شد، زبان عقلایی چیزی اعم از زبان فارسی و عربی و مانند آنهاست و نیز چیزی اعم از زبان های یک قوم در زمان ها و مکان های مختلف است. عقلا که زبان واحدی ندارند. در میان عقلای عالم علاوه بر این که زبان های مختلفی به عرف عام هست، نظیر فارسی و عربی و انگلیسی، زبان های مختلفی هم به عرف خاص در میان هر اهل زبانی هست، نظیر فلسفی و عرفانی و علمی. برای تعیین زبان یک متن باید بگوییم که به کدامیک از زبان های معهود است و آن در چه زمان و مکانی از اهل زبان صدور یافته است؛ بنابراین برای تعیین زبان قرآن کافی نیست که گفته شود، آن به زبان عقلاست؛ بلکه باید بگویم، قرآن به زبان عرف عام عقلای عرب حجاز عصر پیامبر(ص) است.

ثانیاً، هر زبان عرفی شامل استعاره و تشبیه و استعاره و مانند آنهاست و لذا به صرف وجود آنها در یک زبانی دلیل نمی شود که آن را زبان دیگری مثل ادبی و مانند آن بدانیم.

ثالثاً، مقصود از مفاهیم نمادین چیست؟ اگر مقصود، همان تمثیلات و تشبیهات و مانند آنها باشد که این هم در هر زبان عرفی هست و اگر مقصود، رموزی باشد که گاهی با مقاصدی چون پنهان بودن مقاصد برای دشمن یا عوام و یا القای تاریخ به کار برده می شود و برای مثال در ارتش و میدان جنگ به کار می رود تا دشمن از اسرار نظامی آگاهی نیابد، باید گفت که چنین زبانی در قرآن نیست.

ثالثاً، زبان هایی که به طور طبیعی ملاحظه می شود، یا به عرف عام است و تمام اهل زبان به آن آشنایی دارند و آن را برای القای مقاصد خود به کار می برند و یا به عرف خاص یک گروهی است و فقط آن گروه خاص به مصطلحات آن شناخت دارند و آنها را برای القای مقاصد خود به کار می برند؛ اما این که یک زبانی ترکیبی از عرف عام و عرف های خاص اعم از فلسفی و عرفانی و علمی باشد، وجود خارجی ندارد.به علاوه، لااقل برای اثبات وجود ترکیبی از زبان های مختلف در قرآن باید شواهدی از آنها در قرآن باشد. این در حالی است که هیچیک از واژگان قرآن، فلسفی یا عرفانی یا علمی و مانند آنها نیست و چنان نیست که فقط فلاسفه یا عرفا یا عالمان تجربی و مانند ایشان به واژگانی از قرآن آشنایی داشته باشند. این سخن ناصحیح است که خداوند به طور تکلف آمیزی یک شماری از واژگانی فلسفی و یک شماری از واژگان عرفانی و نیز یک شماری از واژگان علمی را در قرآن آورده باشد. این در حالی است که اساساً، در عصر نزول قرآن هیچیک از این گروه ها در میان عرب حجاز وجود نداشتند.  

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  . ر. ک. زبان قرآن و مسائل آن فصل آخر و مقاله قرآن نزول تاریخی ، حضور فراتاریخی ، پژوهشهای فلسفی کلامی ش

  .  مصباح یزدی، میزگرد زبان دین، مجله معرفت، ش19،ص 16 و 18