سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

متن دفاعیه خانم قائدی از پایان نامه اش درباره نقد اعجاز علمی

این پایان نامه با عنوان «نقد و بررسی دیدگاه ها درباره اعجاز علمی قرآن» نوشته فاطمه قائدی دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه قم به راهنمای اینجانب و مشاورت دکتر سید رضا مؤدب روز پنج شنبه هفته جاری ساعت 10 در واحد خواهران دانشگاه دفاع خواهد شد. ان شاء الله. متن دفاعیه که با راهنمایی و ویرایش اینجانب فراهم شده، به این قرار است:

یکی از جنبه­های اعجاز قرآن که در دو دهة اخیر مطرح شده است اعجاز علمی قرآن کریم می­باشد برخی بر این نظرندکه آیاتی در قرآن وجود دارد که معنای آنهادر عصر حاضر کشف شده و بشردر زمان نزول قرآن از معنای آن اطلاع نداشته است ومنظور ازعلم در اینجا علوم تجربی می­باشد که براساس مشاهده و تجربه به­دست می­آیند.

برخی ادعا کردند که همه علوم در قرآن وجود دارد و قرآن جامع همه علوم می­باشد و برخی نیز با توجه به جنبة هدایتی قرآن با اعجاز علمی در قرآن مخالفت کردند. ما در این پایان نامه با عنوان « بررسی و نقد دیدگاه­های اعجاز علمی» به بررسی اظهارات درباره پنج مورد از آیاتی پرداخته­ایم که در آن­ها ادعای وجود اعجاز علمی شده است؛ یعنی ادعا کرده اند، در آن­ها مطلبی بیان شده است که مردم عصر نزول قادر به فهم درست آنها نبودند و اکنون بشر معاصر بر اثر پیشرفت دانش به فهم درست آن­ها نایل آمده است. این پنج موردی که در این پایان نامه مورد بررسی قرار گرفته است، بیشتر مورد تأکید طرفداران اعجاز علمی قرآن بوده است. علت نپرداختن ما به موارد دیگر این بوده است که آن­ها از سوی پژوهشگران دیگر مورد نقد قرار گرفته است.

در مورد پیشینه این کار باید گفت که کارهای صورت گرفته در حیطه اعجاز علمی همه در صدد اثبات اعجاز علمی در قرآن بوده اند و کمتر کسی به بررسی و نقد آن پرداخته است به جز آقای رضایی اصفهانی که در رساله خود با عنوان نقد و بررسی اعجاز علمی قرآن به این مقوله پرداخته و چند مورد را به عنوان اعجاز علمی پذیرفته است که ما آن­ها را در این پایان نامه مورد بررسی و نقد قرار داده­ایم.

این پایان نامه شامل 6 فصل می­باشد.

فصل اول کلیات است که در آن به مواردی همچون، تبیین مسئله، سؤالات تحقیق، فرضیه ها، معنای لغوی و اصطلاحی اعجاز و اعجاز علمی، رابطه اعجاز علمی با تفسیر علمی و پیشینه بحث اعجاز علمی از ابتدا پرداخته شده است .

فصل دوم با عنوان بررسی دلایل موافقان و مخالفان اعجاز علمی است که در آن ابتدا ادله موافقان اعجاز که شامل ادله قرآنی، روایی و عقلی می­باشد بیان و نقد گردیده­است مهمترین دلیل آنها جامعیت قرآن است که آن­ها قرآن را جامع علوم معرفی می­کنند ولی آنچه ما در نقد این دلیل آورده ایم جامع بودن قرآن در زمینه هدایت آن هم با انضمام سنت است.

فصل سوم با عنوان مبانی نقد اعجاز علمی قرآن شامل 3 مبنای عرفی بودن زبان قرآن، فصاحت و بلاغت و عرب عصر نزول بودن مخاطبان قرآن می­باشد در زمینه عرفی بودن زبان قرآن با آوردن دلایل قرآنی، روایی و عقلی بیان شده است که زبان قرآن زبان عرف خطبای عصر نزول است. آنچه در در زمینه اعجاز علمی در خور توجه است، فصاحت و بلاغت به معنای علوم بلاغی است فصاحت قرآن به این معناست که کلمات گنگ و نامفهوم و مبهم در قرآن وجود ندارد و بلاغت قرآن  به این معناست که به مقتضی حال سخن گفته است و مبنای دیگر اینکه خطابات قرآن به عرب عصر نزول اختصاص دارد و اگر ما این مبنا را بپذیریم سخن گفتن خدا از علومی که آنان بی خبر بودند کاری قبیح است و خداوند از آن مبرا می­باشد.

در فصل چهارم با عنوان بررسی و نقد موراد ادعایی اعجاز علمی در کیهان شناسی دو مورد حرکت های خورشید و جاذبه عمومی بررسی شده است. آنچه که از بررسی های صورت گرفته حاصل شده است این است که مدعیان اعجاز علمی نتوانسته اند نظر یکسانی درباره معنای آیات مورد استناد ارائه دهند و هنوز متفق القول نیستند و دلالت آیه حرکت ظاهری خورشید را نشان می­دهد که خورشید از شرق آسمان حرکت می­کند و در غرب آسمان فرود می­آید. این همان چیزی است که نه تنها برای عرب عصر نزول بلکه برای انسان های این زمان هم قابل درک است. بر این اساس باید گفت: مراد از حرکت و جریان خورشید در قرآن همان حرکت ظاهری است. اما در مورد جاذبه عمومی باید گفت مدعیان اعجاز علمی با توجه به معنای کفات در سوره مرسلات که آن را به معنای قبض و جذب و ضم می­گیرند نتیجه می­گیرند که منظور در اینجا جاذبه زمین است در صورتی که با توجه به احیاء و امواتا در سیاق آیه مشخص می­شود که در اینجا آیه به این معنا است که زمین جایگاهی برای زندگان است در هنگامی که زنده اند روی آن زندگی می­کنند و هنگامی که می­میرند در آن دفن می­شوند.

در فصل پنجم به بررسی و نقد دو مورد ادعایی در زیست شناسی پرداخته شده است که عبارتند از نقش بادها و زوجیت عمومی موجودات. با توجه به این که معنای لواقح را بارور کننده گرفته اند بیان می­کنند که منظور این است که بادها عامل لقاح گیاهان و ابرها هستند. در حالی که لقاح گیاهان با توجه به ادامه آیه نمی تواند منظور باشد و لقاح ابرها نیز با توجه به این که لاقح به معنای حامل است درست نیست و این واژه به معنای حامل باران است. در زمینه زوجیت عمومی نیزهرگز آیات قرآن چنین دلالتی ندارد و با توجه به سیاقشان بر زوجیت در گیاهان و جمادات دلالت می کنند.

فصل ششم با عنوان بررسی و نقد موارد ادعایی در حوزه پزشکی است که در آن به بررسی تحریم شرابخواری در قرآن پرداخته شده است. موافقان اعجاز علمی برخی جهت اعجاز آن را از نظر بیان ضررها و برخی از جهت تدریجی بودن تحریم می­دانند. به هر حال، هیچ یک از آیات مربوط به گونه ای نبوده است که عرب عصر نزول معنایش را درک نکرده باشد. علاوه بر این در مورد تدریجی بودن تحریم که در قرآن آمده است باید گفت که از جهت تأکید می­باشد و حتی قبل از نزول قرآن شرابخواری حرام بوده است در تورات و انجیل شواهدی وجود دارد که پیامبران قبل از حضرت رسول شراب نمی­نوشیدند یا حتی اینکه در دوره جاهلیت سران آن­ها از جمله قصی بن کلاب، عبدالمطلب و ... شراب را حرام می­دانستند پس هنگامی که قرآن سخن از تحریم به میان آورد نمی­شود گفت که عرب از آن اطلاع نداشت . در مورد بیان ضررها نیز موافقان اعجاز ضررهای زیادی بیان کرده اند و منظور آیه را این موارد بیان نموده اند ولی به نظر می­رسد آیات ضرر هایی را مد نظر داشته که کاملا قابل درک و حسی بوده اند همین که شرب خمر باعث زایل شدن عقل می­شود و این همان چیزی است که هر شخصی که شراب بنوشد می­فهمد و وقتی عقل زایل شود انسان به کارهای مهمی همچون عبادت خدا نمی­تواند بپردازد.

حاصل بحث آن که در قرآن آیاتی که عرب عصر نزول ظاهر آن ها را نفهمد وجود ندارد و اساساً برای فهم بهتر آیات باید به معهودات عرب عصر نزول مراجعه شود و آنچه که بر قرآن تطبیق شده است دانشمندان در مورد آن­ها هنوز به یقین نرسیده­اند. به علاوه تحمیل احتمالات بر قرآن است که درست نمی­باشد.


معناسازی و اعجازتراشی‏های بی‏جا برای قرآن کریم

قرآن کتابی است که به زبانی رسا و قابل فهم عرب حجاز عصر پیامبر اسلام(ص) نازل شده بود تا آنان را از عقاید و سنن باطل به عقاید و سنن صحیح راهنمایی کند و از رهگذر آن زندگی اخلاقی و انسانی برای آنان سامان دهد. منتها از دیرباز همواره کسانی با عناوین و اغراض مختلفی پیدا شدند تا قرآن را رمزآلود معرفی کنند. آنان می‌کوشیدند، برای قرآن معجزات و امتیازات غیر واقعی بتراشند؛ اما ناخواسته قرآن را بی جهت در معرض انتظارات بی‌جا و هجمات ناوارد قرار دادند. برخی گفتند، قرآن هفتاد لایه و بطن دارد و به این ترتیب یا سر بی صاحب تراشیدند و حوالت به مجهول دادند و هیچ مشخص نکردند که آن لایه ها و بطن‌ها کجاست و یا به عنوان بطون قرآن هر معنای بی‌ربطی را که نمی‌توانستند به عنوان معنای ظاهری و عرفی قرآن بیان کنند و مشمول نهی «تفسیر به رأی» می‌شدند، به عنوان معنای باطنی و رمزی قرآن یاد کردند.

این در حالی است که هر معنای بی ربطی که به قرآن نسبت داده شود، چیزی جز افترا بستن بر خدا نیست. تنهای معنایی را به قرآن می‌توان نسبت داد که با معنای ظاهری و عرفی آیات ملازمه منطقی و عقلی داشته باشد؛ نه آن که عنوانی جز آسمان و ریسمان و یا ماست و دروازه پیدا نکند؛ چنان که گفتند، معنای تین(انجیر) و زیتون در آیه «والتین و الزیتون» امام حسن و امام حسین است. این در حالی است که اگر این آیه را بر هر عربی بخوانند و پتک هم بر سرش بکوبند، هرگز چنین معنایی را دریافت نخواهد کرد و لذا هرگز قابل انتساب به این آیه نیست. چنین معانی بی ربطی از سوی کسانی به نام «غلات»(گزافه‌گویان) به نام ائمه(ع) شده و به توصیه ایشان باید احادیث منقول از آنان دور افکنده شود.

در روایت است که «هرگز خدا به گونه‌ای که مردم نفهمند، سخن نمی‌گوید.» نیز در روایتی دیگر آمده است که «هرکه معتقد باشد، قرآن مبهم است، هم خود را هلاک کرده و هم دیگران را به هلاکت انداخته است». اساساً مگر خداوند می خواسته است، لغز و معما طرح کند و برای مردم سرگرمی‌های واهی درست نماید که به گونه‌ای رمز‌آلود و گنگ‌ سخن بگوید. غرض خدا هدایت بشر بوده است؛ نه سرکار گذاشتن و به گیجی و گنگی انداختن.

ادعای این که پاره‌ای از آیات قرآن گنگ و نامفهوم است و بشر بر اثر پیش‌رفت دانش توانسته است، به مراد آنها پی ببرد، از دیگر اباطیلی است که در دهه های اخیر گفته شده و اعجاز علمی قرآن نامیده شده است. طرف‌داران اعجاز علمی، قرآنی را که خطاب به مردم عرب حجاز نازل شده بود تا آنان را از گمراهی‌ها نجات دهد، گنگ و نامفهوم خواندند. آنان به این سؤالات هرگز پاسخ ندادند که عرب عصر نزول، قرآن را چگونه فهمیدند. آیا قرآن را کج فهمیدند؟ آیا خدا با نزول قرآن، مردم آن عصر را گمراه کرده است؟ مثالی می‌زنم: به آیه «وَ الشَّمْسُ تَجْری لِمُسْتَقَرٍّ لَها»(یس، 38) توجه کنید. آنان که به اعجاز علمی قرآن قائل‌اند، گفتند: مقصود از حرکت خورشید در این آیه حرکت ظاهری خورشید نیست؛ بلکه حرکت خورشید در کهکشان راه شیری و مانند آن است که دانشمندان به تازگی کشف کرده‌اند. این در حالی است که در این آیه حرکت خورشید از نشانه‌های قدرت الهی برای مشرکان مکه دانسته شده و در سیاق این آیه از پدید آمدن شب و روز سخن رفته است. مدعیان اعجاز علمی قرآن هرگز پاسخ نمی‌دهند که چگونه عرب عصر نزول می‌توانستند از حرکت خورشید با این معانی ادعایی به قدرت خدا پی ببرند. اگر از آن مردم پرسیده می‌شد، خورشید حرکت می‌کند، به چه معناست، آیا نمی‌گفتند: مگر نمی‌بینی که خورشید از شرق به غرب حرکت می‌کند؟ به علاوه آیا جز این است که پدید آمدن شب و روز از همین حرکت ظاهری خورشید پدید می‌آید؟

ادعای اعجاز عددی قرآن نیز از دیگر اقداماتی است که برای رمزآلود کردن قرآن صورت گرفته است. برای اولین بار حدود 30 سال پیش بود که رشاد خلیفه این باب را گشود. او ابتدا با چرتکه انداختن‌هایی به نحو تکلف‌آمیزی ادعا کرد که حروف مقعطه در سور مربوط بیش‌ترین بسامد را دارد و سر انجام با همین‌ چرتکه انداختن‌ها ادعا کرد که قرآن تحریف شده است.

بعد از او عبدالرزاق نوفل به کار مشابه آن روی آورد. او هم با شمارش‌های تکلف‌آمیز و ذوقی به طور عمده ادعا کرد، تکرار الفاظ قرآن دارای تناسب و توازن است. یکی از اشکالات کار او این است که در بسیاری از موارد، ما وقتى به دقت به‏شمارش کلمات قرآن می‌پردازیم، هرگز به ارقام ایشان نمى‏رسیم. مثلا او لفظ «ابلیس» و «استعاذه» را در قرآن یازده مورد یاد کرده است؛ در حالی که لفظ «استعاذه» بیش از این رقم است. اشکال ‏دیگر این است که در بعضى واژه ها، ارتباط مفهومى روشن بین دو واژه وجود ندارد؛ برای مثال، بین «مصیبت» و «شکر» چه‏ ارتباطى هست؟ آیا در برابر مصیبت‏ باید «صبر» نمود یا باید «شکر» کرد؟ به احتمال قوى آقاى عبدالرزاق نوفل وقتى‏دیده است، تعداد واژه «صبر» و مشتقات آن (103)با تعداد واژه «مصیبت» مساوى نیست، سراغ ‏واژه «شکر» رفته است. اشکال دیگر، قافیه سازی‌هاى‏تکلف آمیز وی است. در مورد دو واژه‏ «سیئات» و «صالحات» مى گوید: اگر هر دو را با همه مشتقات آنها حساب کنیم، به عدد 167مى رسیم، البته به شرطى که نام حضرت‏ صالح و اصلح و اصلحنا و یصلح و اصلح را از مشتقات «صالحات» حذف کنیم. در حالی که معقول بود، وی سیئات را با حسنات بسنجد؛ نه ‏صالحات. ملاحظه مى کنید، در این مثال، وقتی او صالحات را با مشتقات آن‏ مطرح مى کند، به نتیجه نمى رسد؛ لذا شمارى ‏از مشتقات را حذف مى کند تا قافیه جور شود و اینها همه براى به کرسى نشاندن اعجاز عددی قرآن است.

شخص دیگرى که کارهاى عبدالرزاق‏نوفل و رشاد خلیفه را ادامه داده و از ایشان خیلى تجلیل نموده است، ابوزهرا نجدى است. او که شیعه است، کوشیده است، حقانیت اهل بیت را با شمارش کلمات قرآن ثابت کند. برای مثال او تعدادی از کلماتی را یاد کرده است که تعداد آنها 12 است؛ نظیر: «امام» و مشتقات آن، «خلیفة» و مشتقات‏آن، «وصیة» و مشتقات آن، «شهادة» و مشتقات آن، «یعصم» و مشتقات آن، «شیعه» و مشتقات آن، «اجتبى» و مشتقات آن، «رهبان» و مشتقات آن، «نجم» به صورت مفرد و جمع همه. شمارش‌های او نیز تکلف‌آمیز است. برای مثال، آیاتى که در آنها کلمه «امام»‏ آمده دوازده آیه است. اما با احتساب آیه «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبینٍ» (حجر،79)؛ در حالی که در این آیه امام به معناى راه است، یعنی‏ دو شهر قوم لوط و قوم شعیب در راهى ‏هستند آشکار؛ زیرا راهى که از حجاز به ‏شام مى رفتند، از ویرانه هاى این دو شهر مى گذشت. جاى بسى شگفتى است که چگونه‏ این تئورى چنان مورد استقبال قرار گرفته است که علماى ما نیز تحت تأثیر واقع شده و آن را در تألیفاتی مثل «تفسیر نمونه» هم آورده‌اند.

چنین استدلالی برای اثبات حقانیت اهل بیت ما را یاد داستانی می‌اندازد که آورده‌اند: شخصى عامى از شیعیان‏براى یکى از سنیان استدلال مى کرد که حق‏ با امیرالمؤمنین، على بن ابی طالب است و باید آن حضرت جانشین بلافصل ‏پیامبر باشد. او در مقام استدلال مى گفت: انگشت شصت نماینده شخص پیامبر و سه انگشت ‏بعد سمبول ابوبکر و عمر و عثمان و انگشت کوچک نیز جاى حضرت على به حساب مى‏آید. به لحاظ آن که حضرت از آن سه کوچک‌تر بود. بعد مى گفت: انصاف دهید، وقتى در مقام وجب کردن هستیم، کدام انگشت جاى ‏انگشت شصت قرار مى گیرد!؟ فرد سنى مذهب که سخت به انگشت‌هاى وى خیره شده بود و وجب کردن‌هاى او را مى نگریست، لب به‏ تحسین گشود و گفت: از تو بسیار متشکرم. عمرى در ضلالت و گمراهى بودم و اینک به‏ برکت این برهان قوى و دلیل قاطع هدایت شدم و به مذهب تشیع تشرف حاصل نمود. اما این استدلال در جمع صاحب‌نظران و اندیشمندان هیچ بهایى‏ندارد و به عنوان فکاهى و طنز با آن ‏برخورد مى شود.

نتیجه عامى که بر اینگونه آمارها، بر فرض صحت، بار است، این است که بگوییم: چون مؤلفین و نویسندگان در حین کار توجه به آمار کلمات خود ندارند، پس چنین پدیده اى در قرآن حاکى از خارق العاده بودن قرآن و وجهى از وجوه اعجاز آن است. در پاسخ‏مى گوبیم: بر فرض که چنین تناسب و توازن‌هایى در حدى از کثرت باشند که اتفاقى بودن این آمار و ارقام عادتاً محال ‏باشد، باز غیر بشرى بودن قرآن را نمى توان ‏نتیجه گرفت؛ زیرا عقلاً و عادتاً محال‏نیست، کسى کتابى تدوین کند و در عین حال ‏چنین معادلاتى را در آن بگنجاند. چنان که نوابغى پیدا مى شوند و کتاب‌هایى مى‏نویسند که این‌گونه هنرنمایى ها در آن به ‏چشم مى خورد. در بعضى موزه ها تفسیرى از قرآن مجید مشاهده می‌شود که تمام آن بى‏نقطه بود. یا بعضى خطاط‌هاقرآنى نوشته اند که نظمى شگفت انگیز در میان حروف اول ‏خطوط آن تعبیه شده است و این امر هنر و نبوغ نویسنده و خطاط را مى رساند، نه‏چیزى بیش‌تر را. البته اگر آمار و ارقام ‏ارائه شده از سوى رشاد خلیفه و همفکران وى درست از آب درمى آمد، براى ما مسلمانان تأکیدى بر اعجاز قرآن و موجب‏ ازدیاد ایمان ما بود؛ اما براى کسانى که‏ قرآن و رسول اکرم را به رسمیت نمى‏شناسند، صرف آمار و ارقام و تناسب و تناظر بعضى از واژه ها چیزى را اثبات‏ نمى کند.

پیش فرض این‌گونه کنجکاوی‌ها از سوى روشنفکران، نظریه اى باطل است و آن‏ نظریه این است که چون خداوند جامع همه‏ کمالات است، باید اثر وى نیز حاوى همه کمالات و از جمله نظم ریاضى باشد. به‏ویژه این‌که خود قرآن مى فرماید: « وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ(انعام،59)؛ همه چیز در کتاب مبین وجود دارد». بطلان این نظریه‏ نیازمند شرح و بسط نیست. مخلوق و مصنوع خداوند نمى تواند در آن واحد همه کمالات‏ را دارا باشد و این قصور از ناحیه خود مخلوق است. برای مثال، اگرقرار باشد سیب ‏خواص همه میوها را داشته باشد و هر عنصرى ‏به علت آن که مخلوق خداى نامتناهى است، خواص نامتناهى داشته باشد، بساط عالم‏ ماده برچیده مى شود و اصلاً چیزى پا به‏ عرصه وجود نخواهد گذارد. کثرات در پرتو همین تفاوت‌ها بر جاى مى مانند. چگونه ‏ممکن است عناصر مختلف که هویت آنها به آثار خاص آنهاست، حاوى خواص یکدیگر باشند؟ در اینجا نیز باید بگوییم، اگرچه قرآن کلام خداوند ‏است، اما توقع نظم ریاضى توقع بى جایى از قرآن است. این توقع مثل توقع آشنایى به موسیقى از کسى است که بزرگ‌ترین نقاش یا معمار جهان شناخته شده است. قرآن نیز خود را بزرگترین کتاب هدایت و سعادت ‏معرفى مى کند و از قرآن نیز همین مقدار باید توقع داشت، نه آنکه توقع داشته باشیم همه مجهولات حوزه هاى مختلف‏ معارف بشرى به کمک قرآن حل شود و یا اسامى همه شهرها و روستاها و رجال سیاسى‏ و علمى در قرآن وجود داشته باشد. این قصه مرا یاد کسی می‌اندازد که با ساختن نرم‌افزاری که آیات را از آخر به ترتیب الفبا مرتب می‌کرد و آن را نرم‌‌افزار «توحید» نامیده بود و ادعا می‌کرد، با آن می‌تواند، جهان را موحد کرد و تمام مشکلات عالم و آدم را حل نماید. طبق نقل استاد ما آقای دکتر حجتی، باری که آن شخص نزد آیت الله میرمحمدی رئیس وقت دانشکده الهیات دانشگاه تهران آمده بود، ایشان به او فرموده بود: من که از سخن تو چیزی سر در نمی‌آورم. اگر تو می‌توانی با قرآن تمام مشکلات را حل کنی، بیا و فقط همین مشکل ترافیک تهران را حل کن، کافی است.

جمله « وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ(انعام،59) نیز نباید ما را به اشتباه بیندازد؛ زیرا به گواهی سیاقش مراد از کتاب مبین لوح محفوظ و علم الهی است؛ نه قرآن موجود. نیز تبیان کل شیء بودن قرآن که در آیه «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ» (نحل، 89) آمده است، به معنای وجود هر علمی در قرآن نیست؛ بلکه به گواهی سیاق آن، به این معناست که ‏هرچه مربوط به هدایت مشرکان مکه است، ‏در قرآن آمده است. نظیر آن که شخصى کتاب بزرگى در پزشکى تألیف کند و به ما بگوید: «هرچه بخواهید در این کتاب پیدا مى کنید» که قطعاً منظورش این خواهد بود که هرچه از مقوله پزشکى بخواهید در این ‏کتاب ثبت شده است، نه آن که راجع به فن تعبیرخواب هم این کتاب جوابگوست و اگر چیزى از فن تعبیر خواب در آن پیدانکردیم، روا باشد، به او اعتراض کنیم که‏ تو گفتى هرچه بخواهید در این کتاب پیدا مى کنید.

ممکن است کسى که طرف‌دار تئورى نظم ریاضى باشد، بگوید: شما در نهایت مى‏توانید بگویید رشاد خلیفه و امثال وى ‏نتوانسته اند، نظم ریاضى قرآن را کشف ‏کنند، ولى حق ندارید به کلى منکر نظم‏ ریاضى قرآن بشوید. شاید انسان‌ها در قرون آینده چنین نظمى را کشف کنند. در پاسخ مى گوییم: با شما در این نظر موافقیم که شاید صدها سال بعد چنین نظمى‏کشف شود؛ ما نیز عدم الوجدان را معادل عدم‏ وجود نمى دانیم. اما این مطلب صرف احتمال عقلى است و این مقدار کافى نیست‏ تا انگیزه تحقیق و صرف عمر باشد. با احتمال عقلى در هر بیابانى اگر کاوش کنیم، شاید به گنج برسیم. ولى این ‏مقدار انگیزه، عقلا را براى کندوکاو تحریک نمى کند.

قرآن و روایات این کتاب آسمانى را نسخه‏ پزشک خوانده و آن را داروى دردهاى روحى ما شناخته اند و کسى که به جاى ‏عمل به قرآن، به جستجوى آمارى در الفاظ و کلمات قرآن مى پردازد، شبیه شخص‏ مریضى است که بعد از مراجعت از مطب دکتر به جاى تهیه دارو و عمل به نسخه در گوشه اى بنشیند و به نوشته هاى نسخه چشم بدوزد و ناگهان متوجه شود خط اول نسخه‏ دقیقاً از ده کلمه، خط دوم از 9 کلمه، خط سوم از 8 کلمه، خط چهارم از 7 کلمه و خط پنجم از 6 کلمه تشکیل شده است و تعداد حروف موجود در هر خط به ترتیب مضرب ‏صحیحى از اعداد 10 و 9 و 8 و 7 و 6 باشند. یا خط اول نسخه را اگر از سمت چپ‏ بخوانیم به نام و فامیل دکتر مى رسیم و خط آخر را اگر از سمت چپ بخوانیم به نام و فامیل مریض مى رسیم و با کشف این حقائق‏ مشعشع چنان شگفت زده و خوشحال شود که‏ بیمارى خود را از یاد ببرد و روزها و هفته‏ها به آمارگیرى حروف و کلمات نسخه از زوایاى مختلف مشغول شود تا مریضى، او را از پاى درآورد.

رویکرد سطحی به قرآن صور دیگری هم دارد. مهندس بازرگان با وجب کردن آیات، ادعا کرده بود، آیات کوتاه‌تر اول نازل شده و آیات بلندتر بعدتر. به تصور او خداوند خط کشی برای سخنان خود نهاده و به میزانی که از آغاز بعثت پیامبر اسلام(ص) فاصله گرفته می‌شده است، به طور میلی‌متری به طول آیات می‌افزوده است. آنگاه وقتی نتوانست با این نظریه من درآوردی، نخستین سوره نازله بودن علق را ثابت کند، پنج آیه اول سوره علق را آن را ده آیه محاسبه کرد.

یا دیگری در صدد آن بود، روابط حاکم بین نت‌هاى موسیقى و حروف قرآن را کشف کند. به نظر او اگر هرحرفى‏ را سمبل یک نت خاص از نت‌هاى موسیقى قرار دهیم، بعد سوره هاى قرآن را بر اساس این‏ نت‌ها بنویسیم، به سمفونی‌هاى بسیار بسیار زیبا و دل انگیزى دست خواهیم یافت.

این‌چنین از پیش خود و بدون مشورت و گفتگو با صاحب‌نظران و اندیشمندان علوم قرآنى ‏در گوشه‌اى مى نشینند و سال‌ها به جفت‏وجور کردن تئورى خود عمر صرف مى کنند و عاقبت معجونى از آب درمى آید که هیچ ارزش علمى نداشته و در هیچ محفلى ‏از محافل اهل نظر قابل طرح نیست.

راستى ما را چه مى شود که با دین و قرآن برخوردى اینگونه داریم! از قرآن توقعاتى غیر معقول داشته و به جاى ‏عمل به آن به چیزهاى دیگر اهتمام نشان مى دهیم! قرآن در جشن و عزا و افتتاح‏مراسم حاضر است؛ اما در کسب و کار و ادارات و زندگى فردى و اجتماعى ما حضورى‏ کمرنگ دارد یا به کلى غائب است. به ‏تفسیر و مفاهیم قرآن بسیار کمتر از صوت و تجوید و مسابقات قرآنى بها مى‏دهیم و خلاصه همواره برخوردى نامعقول با دین و قرآن داریم. به تعبیر قرآن، مى خواهیم‏ از دیوار وارد خانه گردیم؛ در حالى که ‏مأموریم از درب خانه به خانه درآییم.

بسیارى از کسانى که در این وادى مى‏افتند، در روخوانى قرآن هم مشکل دارند، چه رسد به فهم آیات قرآن.

(برگرفته از سایت askquran با دخل و تصرف و اضافات فراوان).


گزارش و نقد نرم‏افزار «توحید»

 

این گزارش و نقد به مناسبت ایراد سخنرانى آقاى عباس اعرابى هاشمى به تاریخ 20/3/78 در مرکز فعالیت‏ها و پژوهش‏هاى قرآن و عترت وابسته به دانشگاه آزاد اسلامى تهیه شده است .

1) گزارش

«توحید» نرم‏افزارى قرآنى است که آقاى عباس اعرابى هاشمى مطالعات مربوط بدان را از سال 1347 آغاز کرده و در سال 1375 به نتیجه رسانده است . سیر مطالعات نامبرده چنین بوده است که نخست توجه او به همسانى اواخر آیات سوره‏ها در بیشتر موارد جلب شده است; مثل اواخر آیات سوره کهف که به الف ختم مى‏شوند; سپس در صدد برآمده است که آیات قرآن را بر پایه حروف پایانى‏اشان به ترتیب الفبا مرتب کند . در این هنگام بسیارى از آیات را که با هم شباهت لفظى دارند، مشاهده مى‏کند; مانند شباهت لفظى آیات 1- 5 سوره بقره با آیات 1- 5 سوره لقمان که در جدول ترسیمى نرم‏افزار توحید اینچنین نمایش داده شده‏اند:

سوره بقرة (5-1) ٍ سوره لقمان (5-1)

بسم الله الرحمن الرحیم ٍ بسم الله الرحمن الرحیم

الم ٍ الم

ذلک الکتب لاریب فیه ٍ تلک ءایت الکتب الحکیم

هدى ٍ هدى و رحمة

للمتقین ٍ للمحسنین

الذین یؤمنون بالغیب ٍ الذین

ویقیمون الصلوة ٍ یقیمون الصلوة

و مما رزقنهم ینفقون ٍ و یؤتون الزکوة

والذین یؤمنون بمآ انزل الیک و مآ انزل من قبلک ٍ

و بالاخرة‏هم یوقنون ٍ و هم بالاخرة‏هم یوقنون

اولئک على هدى من ربهم ٍ اولئک على هدى من ربهم

و اولئک هم المفلحون ٍ و اولئک هم المفلحون

سپس در مقایسه میان آیات مشابه ملاحظه مى‏کند که آنها در عین تشابه با یکدیگر اختلافاتى نیز دارند و این اختلافات مجهولات یکدیگر را معلوم مى‏سازند و به اصطلاح همدیگر را تفسیر مى‏کنند; براى نمونه، او با مقایسه «و مما رزقناهم ینفقون‏» (1) [بقره 3] با «ویؤتون الزکاة‏» (2) [لقمان 4] اظهار مى‏کند که زکات به ارزاق تعلق مى‏گیرد . وى به این ترتیب، بخش مشترک پایان آیات را بواقع پل ارتباطى میان آیات متحدالموضوع مى‏شمارد و سراسر قرآن را برخوردار از چنین ارتباطى تلقى مى‏کند و به تصور اینکه با مطالعه روى این ارتباط میان آیات مى‏توان تمام مجهولات قرآنى و بلکه کلیه مجهولات علوم انسانى را معلوم ساخت و تفاسیر قرآنى و علوم انسانى را از تشتت آراء رهاند و حتى فرهنگ قرآنى را به عنوان یگانه فرهنگ جهانى به مردم جهان معرفى کرد، در صدد بر مى‏آید که نرم‏افزار مورد بحث را تولید و عرضه کند . کاربرد اصلى این نرم‏افزار آن است که آیات داراى پایان مشترک را - اگرچه فقط در دو حرف پایانى با هم اشتراک داشته باشند - مى‏نمایاند .

2) نقد

شناخت آیات مشابه با عنوان «علم متشابه القرآن‏» از دیرباز مورد اهتمام دانشمندان علوم قرآن بوده است، تا جایى که کتابهاى مستقلى به همین نام تالیف شده است . سیوطى گوید: «به گمانم اولین کسى که درباره متشابه‏القرآن تالیف کرد، کسائى (3) (119- 189 ق) بود . سخاوى (4) (ت 643 ق) آن را به نظم در آورد و کرمانى (5) (ت 505 ق) در شرح آن، کتاب «البرهان فى متشابه القرآن‏» را نوشت و از آن بهتر «درة التنزیل و غرة‏التاویل‏» ابوعبدالله رازى (6) (ت 606 ق) است و از آن بهتر «ملاک التاویل‏» ابوجعفربن‏زبیر (7) (ت 708 ق) است . قاضى بدرالدین بن‏جماعه (8) (759- 819 ق) نیز در این زمینه کتابى زیبا به نام «کشف‏المعانى عن متشابه المثانى‏» دارد [9].

اخیرا دو پژوهش دانشگاهى نیز در این زمینه به انجام رسیده است: یکى با عنوان «تجزیه و تحلیل علت تکرار الفاظ و مفاهیم قرآن کریم‏» ، رساله دکتراى خانم پریچه ساروى [10] و دیگرى با نام «علم متشابه القرآن و مختلفه‏» پایان‏نامه کارشناسى ارشد آقاى کریم پارچه باف [11].

نظر به اینکه آیات متشابه در عین تشابه اختلافاتى نیز با یکدیگر دارند، در تعریف متشابه القرآن گفته‏اند: «آن عبارت است از آوردن یک قصه به صورتهاى متفاوت و آهنگهاى مختلف‏» [12]. مواردى از اختلافات آیات متشابه به این قرار است: [13]

1) تقدیم و تاخیر; مانند آیه «وادخلوالباب سجدا وقولوا حطة‏» (9) [بقره 58] در قیاس با آیه «وقولوا حطة وادخلو الباب سجدا» [اعراف 161].

2) زیادت و نقصان; مثل آیه «ولکن کانواانفسهم یظلمون‏» (10) [بقره 57] و آیه «ولکن انفسهم یظلمون‏» [آل‏عمران‏117]

3) تعریف و تنکیر; نظیر «و یقتلون النبیین بغیر الحق [بقره 61] و «ویقتلون الانبیاء بغیر حق‏» (11) [آل عمران 112].

4) جمع و مفرد; چون «لن تمسنا النار الا ایاما معدودات [آل عمران 24] و «لن تمسنا النار الا ایاما معدوة‏» [بقره‏80] (12) .

5) تبدیل حرفى به حرفى دیگر; مانند «اسکن انت و زوجک و کلا» (13) [بقره 35] و «اسکن انت و زوجک فکلا» [اعراف 19].

حاصل بحث آنکه وجود آیات مشابه در قرآن امر پنهانى نبوده است . فوائد مطالعه و مقایسه آنها مثل تفسیر قرآن به قرآن نیز چیز مکتومى نیست; اما این تصور که همه مجهولات قرآنى و حتى کلیه مجهولات علوم انسانى به کمک مقایسه این آیات معلوم مى‏شود، کاملا جدید و البته کاملا باطل است; زیرا اولا آیات مشابه قرآن چندان فراوان نیستند که همه قرآن را فرا بگیرند; طورى که بتوان براى هر سوره و آیه‏اى، مشابهى در قرآن یافت; براى مثال هیچ سوره‏اى با سوره کوثر شباهت ندارد; از این رو درنرم افزار توحید آیاتى که به عنوان آیات مشابه این سوره نشان داده مى شود، جز در دو حرف پایانى همسان نیستند .

انا اعطیناک الکوثر [کوثر 1] ٍ فقال ان هذا الا سحر یؤثر [مدثر 24]

فصل لربک وانحر [کوثر 2] ٍ انا ارسلنا علیهم حاصبا الا آل لوط نجیناهم بسحر [قمر34]

ان شانئک هوالابتر [کوثر 3] ٍ والشفع والوتر [فجر 3]

بدیهى است که چنین آیاتى را نمى توان آیات مشابه نامید و بر مقایسه میان آنها هم هیچ فایده‏اى مترتب نیست .

ثانیا این نرم افزار براى تشابه بخش پایانى آیات برنامه ریزى شده است; لذا اگر تشابه در بخش اول یا میانى آیات وجود داشته باشد، آن را نشان نمى‏دهد; براى مثال در حالى که براى «قالوا حسبنا ما وجدنا علیه آباءنا» (14) [مائده 104] هشت مورد مشابه وجود دارد، [اعراف 28، یونس 78، انبیاء 53، شعراء 74، لقمان 21 و زخرف‏22و23] نرم‏افزار توحید فقط آیه 170 سوره بقره را - که همسان آن به «شیئا ولایهتدون‏» ختم شده است - نشان مى‏دهد .

ثالثا در قرآن همه مضمونهاى واحد با الفاظ واحدى نیامده‏اند; لذا بسا در تفسیر موضوعى یا تفسیر قرآن به قرآن لازم است که یک مضمون در چند لفظ مختلف جستجو شود; مثل معناى پیمان که در الفاظى نظیر عهد، عقد و میثاق قابل تحقیق است . علامه طباطبائى آیه «فاتموا الیهم عهدهم الى مدتهم‏» (15) [توبه 4] را در معنا نظیر آیه «اوفوا بالعقود» (16) [مائده 10] دانسته است [14] ; بدون اینکه لفظ مشابهى داشته باشند .

رابعا همیشه لفظ واحد داراى مضمون واحد نیست تا در تفسیر قرآن به قرآن یا تفسیر موضوعى سودمند افتد . گاهى یک لفظ در سیاقات مختلف معانى متفاوتى به خود مى‏گیرد; مثل لفظ «کفر» در دو آیه ذیل که در اولى به معناى ناسپاسى کردن و در دومى به معناى انکار کردن است .

- و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنى حمید [لقمان 12] (و هر که سپاس بگزارد، تنها براى خود سپاس مى‏گزارد و هر کس ناسپاسى کند، در حقیقت، خدا بى‏نیاز ستوده است).

- من کفر بالله بعد ایمانه [. . . . نحل 106] (هر کس خدا را انکار کند، پس از ایمان آوردنش). . . .

بنابرانى روش مقایسه آیاتى که پایانشان مشابه یکدیگر است، توانایى حل همه مجهولات قرآنى را ندارد، چه رسد به اینکه بتواند تمام مجهولات علوم انسانى را نیز حل کند .

پى‏نوشت‏ها:

1) و از آنچه روزى‏اشان دادیم، انفاق مى‏کنند .

2) و زکات مى‏دهند .

3) على‏بن‏حمزه کسائى یکى از قراء سبعه است [1].

4) على‏بن محمد سخاوى آشناى به قرائات و دیگر علوم قرآن بود [2].

5) محمودبن‏حمزه کرمانى آگاه به قرائات و تفسیر بود . حاجى خلیفه نام کامل کتاب او را درباره متشابه القرآن چنین آورده است: «البرهان فى توجیه متشابه القرآن لما فیه من الحجة والبیان‏» و افزوده است: «در آن آیات متشابه که در قرآن تکرار شده‏اند و سبب و فائده آنها ذکر شده است [3].

6) فخرالدین محمدبن‏عمر رازى مفسر و متکلم بود و «التفسیر الکبیر» از آن اوست [4] حاجى خلیفه کتاب «درة‏التنزیل و غرة‏التاویل‏» او را درباره آیات متشابه خوانده و افزوده است: «در آن از آیات تکرارى که در برخى کلمات، متفق و در برخى دیگر از کلمات، مختلف‏اند، سخن گفته است‏» [5].

7) احمدبن‏ابراهیم بن‏زبیر غرناطى محدث، نحوى، مقرى، مفسر و مورخ بود . داوودى نام کامل کتاب او را درباره متشابه القرآن «ملاک التاویل فى‏متشابه اللفظ من التنزیل‏» یاد کرده است [6] ; ولى حاجى خلیفه آن را چنین آورده است: «ملاک التاویل القاطع لذوى الالحاد و التعطیل و توجیه المتشابه اللفظى من آى التنزیل‏» [7].

8) محمدبن‏عبدالعزیز مقدسى معروف به ابن‏جماعه در اغلب علوم نقلى و عقلى آشنایى داشت [8].

9) و سجده‏کنان از در [بزرگ] در آیید و بگویید: [خداوندا،] گناهان ما را بریز!

10) بلکه بر خویشتن ستم مى‏کردند .

11) و پیامبران را بناحق مى‏کشتند .

12) هرگز آتش جز چند روزى به ما نخواهد رسید .

13) خود و همسرت در این باغ سکونت گیرید و بخورید .

14) مى‏گویند: «آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، ما را بس است‏»

15) پس پیمان ایشان را تا [پایان] مدتشان به سر برید .

16) به پیمانهاى خود وفا کنید .

منابع

1) ابن‏الجزرى، محمدبن‏محمد; غایة‏النهایة فى طبقات‏القراء، ذیل همان نام .

2) همان، ذیل همان نام .

3) ابن‏الجزرى، پیشین، ذیل همان نام و حاجى‏خلیفه، کشف‏الظنون، ذیل همان کتاب .

4) داوودى، طبقات المفسرین، ذیل همان نام .

5) حاجى خلیفه، پیشین، ذیل همان کتاب .

6) داوودى، پیشین، ذیل همان نام .

7) حاجى خلیفه، پیشین، ذیل همان کتاب .

8) اسماعیل پاشا بغدادى، هدیة‏العارفین، ذیل همان نام .

9) سیوطى، عبدالرحمن; الاتقان فى علوم القرآن 2/248 .

10) حدیثى، طاهر (تهیه و تنظیم) ; چکیده پایان‏نامه‏هاى علوم قرآنى 1/47 .

11) نکونام، جعفر (گردآورى و تدوین) ; چکیده پایان‏نامه‏هاى علوم قرآنى 3/64 .

12) زرکشى، البرهان فى علوم‏القرآن 1/146 و سیوطى، پیشین .

13) زرکشى، پیشین 147 .

14) طباطبائى، محمدحسین; المیزان فى تفسیرالقرآن 9/114 .