سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

روش تفسیر تاریخی در بوته نقد(2)

? فواید و کارکردهای تفسیر ترتیب نزولی

نظریه پردازان می کوشند تا فواید و کارکردهایی برای این روش تفسیر بیابند که امکان آن از طریق روش های دیگری تفسیر نیست. از جمله فوایدی که نظریه پردازان برای این روش بیان می کنند امکان تحول سازی جامعه بر پایه بهره مندی از روش ترتیب نزولی است. به این معنا که جوامع می توانند با آگاهی از چینش درست آیات بر پایه نزول از همان روش برای تحول در جوامع عصر بهره گیرند.

یکی از نظریه پردازان در این باره می گوید: شما نگاه کنید که در این ?? سالی که قرآن به تدریج نازل می شود و پیامبر بر پایه آن عمل می کند، چه تحول عظیمی در حجاز در عصر پیامبر (ص) رخ داده است. این تحولات مهم متأثر از آیات و ترتیب نزولی بوده است که انسان را تربیت می کرد و جامعه ای با هویت اسلامی ایجاد می کند. این تحولات هنگامی رخ می دهد که قرآن در یک فرآیند زمانی که به صورت تدریجی نازل می شود پدید آورده است. به نظر ایشان اگر ما بخواهیم در هر عصری در جوامع انسانی تحولات سازنده و مهمی پدید آوریم می بایست از روش نزول تدریجی بهره جوید و از همان روش قرآنی استفاده شود. این ظرفیتی است که قرآن دارا می باشد و مفسران و برنامه ریزان جامعه می بایست در پی شناخت این ظرفیت ها باشند. برای شناخت ظرفیت قرآن در راستای این گونه تحولات بنیادین و مهم می بایست دوباره به سراغ قرآن رفت و گزاره ها و حلقات آن را ردگیری و شناسایی کرد. به این معنا که قرآن را بر پایه نزول چینش کنیم و دریابیم که چگونه با این چینش و برنامه می توان مدلی برای توسعه و تمدن سازی به دست آورد.

به سخن دیگر ما می توانیم از این روش تفسیری برای امر شناخت تطور و تحول جامعه عصر پیامبر استفاده کنیم و هم چنین می توان از آن برای مدل سازی در عصر کنونی نیز سود بریم. هر چند مساله مدل سازی و انطباق و تطبیق آن بر جوامع بشری مساله و پرسش دیگری است که الان جای آن نیست.

به نظر می رسد که این تحولات در دوره پیامبر (ص) مبتنی بر دو امر بود: یکی روشی است که قرآن برای ایجاد تحول در جامعه از آن سود برده است و ما به عنوان یک مسأله تاریخی و علمی می بایست از آن آگاه شویم تا از قدرت اعجازی قرآن در تحول سازی جامعه شناخت درست و جامع ای به دست آوریم. از رو می بایست روش تحول سازی قرآن را شناخت و حلقات این تحول را دریافت. دوم این که محتوای تحولات را شناسایی کرد و ارکان درونی و باطنی آن را شناخت و از آن برای تحولات کنونی سود برد. در حقیقت یک بار بحث در حوزه تبار شناسی و تاریخی است و بحث دیگر در مسأله پیام های قرآنی در حوزه روشی است. ما به روش قرآن به عنوان یک روش مفید و سازنده می نگریم و می خواهیم در یابیم که این روش چه بوده است و چگونه می توان از آن در حال حاضر سود برد. این بخش دیگر بحث تاریخی نیست؛ بلکه بلکه شناخت روش ها و دریافت نوعی پیام از آیات قرآن است. بنابراین ما در تفسیر ترتیبی نزولی می توانیم با دو رویکرد به مسأله بنگریم رویکردی تاریخی برای شناخت جنبه اعجازی قرآن و این که چگونه توانسته است در ?? سده پیش تحولی ژرف در یک جامعه ابتدایی بی قانون و کتاب ایجاد کند و دیگر رویکردی روش شناختی تا در یابیم که این تحولات با چه روشی صورت گرفته است. روش به عنوان یک اصل در این رویکرد از جایگاه ویژه ای برخوردار است تا بتوانیم به عنوان یک پیام خالص قرآنی از آن در روش تحولی جوامع امروزین بهره بریم. این ممکن است برای برخی از نظریه پردازان از اولویت برخوردار نباشد و تنها مرادشان آشنایی با جنبه اعجازی آن باشد ولی برای ما شاید رویکرد دوم مهم تر و اساسی تر باشد.

نقد: آنچه نویسنده در اینجا نقل کرده است، به نظر می رسد، سخن آقای بهجت پور باشد؛ چون بیش ترین تأکید نامبرده بر تفسیر به ترتیب نزول کشف راز تحول آفرینی اسلام از رهگذر آن است. البته من هم منکر این نیستم. منتها معتقدم، سیر تحولی که در زمان پیامبر اسلام(ص) طی شده است، مقدار زیادی به شرایط و مقتضیات عصر آن حضرت مرتبط است و قابل تسری به اعصار دیگر نیست. برای مثال، نظر به این که مخاطبان قرآن در یک دوره طولانی یعنی 13 سال مکی بودند و حتی تا هشت هجرت که فتح مکه صورت گرفت، مشرکان مکه بودند، تا حدودی آنان مخاطبان قرآن بودند، بخش عظیمی از آیات قرآن راجع به نفی بت پرستی و شرک و ایجاد باور به قیامت است.

قواعدی هم که از سیر تحول دعوت پیامبر اسلام(ص) می توانیم به دست آوریم، خیلی کلی است و چنان نیست که ما بتوانیم سیر دعوت پیامبر اسلام(ص) را طابع النعل بالنعل در دوره خودمان پیاده کنیم.

به باور من مهم ترین انگیزه اقبال به تفسیر ترتیب نزولی و به عبارت دقیقت تر به تفسیر تاریخی این است که ما از رهگذر این تفسیر می توانیم، به شناخت بهتر مقاصد آیات قرآن و حقایق تاریخی عصر پیامبر اسلام(ص) پی ببریم.

کارکرد دیگر روش تفسیری ترتیب نزولی این است که اگر این ترتیب نزول شناخته شود، آیا ممکن است که تلقی ما از برخی از آیات تغییر کند و یا تصحیح شود و محتوای دیگری بر پایه اصول نزول و ترتیب آن به دست آوریم؟

به نظر می رسد، پاسخ این پرسش مثبت باشد و ما می توانیم با بهره گیری از این روش، تفسیری جدید و شاید تا اندازه ای درست تری از آیات ارایه دهیم. در حقیقت می توان با بهره گیری از این روش تفسیری تلقی انسان ها را نسبت به ایات دگرگونه کرد و از فواید آن بهره ها برد.

نظریه پردازان بر این باورند که از این نظریه می توان در معناشناسی بهره جست. در قرآن کریم اصطلاحاتی ایجاد شده است که خاص فرهنگ قرآنی است. این اصطلاحات اختصاصی و متناسب با منظومه فکری و فرهنگی قرآن است. تنها زمانی می توان این مصطلحات قرآنی را فهم و درک کرد که به روش ترتیب نزولی به سراغ آیات رفت. این حقایق شرعی و مفاهیم و اصطلاحات جدید تنها زمانی قابل فهم است که نگاه تاریخی به آیات داشته باشیم.

در قرآن دو دسته آیات است برخی از آیات ناظر به فلسفه تدرج است. در آیات قرآنی گاهی نزل و گاهی ینزل به کارر رفته است؛ یعنی در برخی از فعل ماضی و در برخی از فعل مضارع استفاده شده است. این دو دسته آیات نشان می دهد که نمی توان همان تفسیر را که برای فعل ماضی گفته شد درباره فعل ینزل بیان کرد. قرآن می فرماید این آیات نازل می شود ( نه نازل شده ) تا شفاء و رحمت باشد. این به معنای آن است که امکان بهره برداری از این روش نزول است. یعنی ما می توانیم از تدریج و این که آیات به تدریج نازل می شود، بهره برداری کنیم و همان روش را در تحول سازی و تمدن سازی جوامع سر مشق قرار دهیم.

در تاریخ تشریع می توان از این نظریه بهره برد. البته تاکنون در تاریخ تشریع و سیر تحول احکام برخی کارها انجام شده و می شود ولی این ها تنها در محدود احکام فقهی است در حالی مراد ما در همه حوزه های تشریع است و اختصاص به احکام فقهی ندارد بلکه همه حوزه های مورد نیاز جامعه را در بر می گیرد.

نقد: آنچه که آمد، به نظر می رسد، نقل سخنان آقای بهجت پور باشد. به باور من هم تفسیر تاریخی می تواند به معناشناسی دقیق تر واژگان و تعابیر قرآنی دست یافت. منتها من چندان معتقد نیستم که در دوره قرآن اصطلاح جدیدی به وجود آمده و به اصطلاح حقیقت شرعیه حادث شده است. به نظر من واژگان و تعابیر قرآن به همان معانی معهود عرب جاهلی به کار رفته و شرط فصاحت و بلاغت هم همین است. تاریخ هم نشان می دهد که واژگان و تعابیر قرآن به همین معنای قرآنی اش سابقه داشته است.  


روش تفسیر تاریخی در بوته نقد(1)

در اینترنت جستجویی صورت می دادم که به مقاله ذیل راجع به «روش شناسی تفسیر به ترتیب نزول قرآن» به قلم آقای خلیل منصوری دست یافتم. من این مقاله را اینک با اصلاحات و افزودن دیدگاه خودم ذیل عنوان «نقد» می آورم:

یکی از روش های جدید تفسیری در جهان امروز تفسیر ترتیب نزول قرآن است که از سوی چند تن از محققان و پژوهشگران قرآنی مطرح شده است. این نظریه به جهت تازگی از اشکالات جدی رنج می برد و از سوی موافقان و مخالفان در تایید و رد آن مطالبی گفته و نوشته شده است. 

تفسیر بر پایه ترتیب نزول قرآن به عنوان یک روش تفسیری هر چند به صورت روشی مستقل مطرح نبوده است و ما در سیر تحول و تطور تفسیر با این روش تا سده اخیر چیزی به دست نمی آوریم؛ ولی همواره در تفاسیر ترتیبی مفسران کوشیده اند تا با نگاهی به اسباب نزول برخی از موارد تفسیری و شبهات وارده را شناسایی و ردگیری کرده و تفسیر درستی به دست دهند.

در حال حاضر گروهی از این روش همانند روش های دیگر نو و بدیع بهره می گیرند تا در قالب نظریه های برنامه ای و روشی آن را ارایه دهند. روش هایی چون تفسیر ترتیبی موضوعی که تفسیر راهنما برترین و بهترین کتاب تفسیر در این حوزه و روش است و نیز تفاسیر موضوعی که تاکنون «پیام قرآن» و «مفاهیم قرآنی» و یا «تفاسیر موضوعی» آیت الله جوادی آملی را می توان نمونه هایی از این روش دانست. اما تفسیر به حسب نزول و ترتیب نزول تاکنون اثر مستقلی از آن ارایه نشده است و در حال حاضر نظریه پردازان این حوزه می کوشند تا مشروعیت چنین تفسیر و کار آمدی و کاربرد آن را توجیه و تبیین نمایند.

نقد: برخلاف نظر نویسنده مقاله افراد متعددی به تفسیر قرآن به ترتیب نزول همت گمارده اند که محمد عزه دروزه، ملاحویش آل غازی، مهندس بازرگان، جلال الدین فارسی و اخیر حجت الاسلام بهجت پور از آن جمله اند.

برخی از نظریه پردازان در این حوزه مانند آیت الله معرفت و دکتر جعفر نکونام و حجت الاسلام و المسلمین بهجت پور و منذر حکیم بر این باورند که این روش تفسیری هر چند با اقبال از سوی مفسران و پژوهشگران رو به رو نشده است، ولی روش مفید و کارآمدی است که در حوزه روش شناختی و برنامه ریزی می تواند کارکردهای خود را نشان دهد. نظریه پردازان بر این باورند که هدف از این نظریه پردازی در هر حوزه ای بهره مندی از توانمندی های نظریه برای دست یابی به روش های دیگر جهت تحول سازی فرهنگی و تمدنی است. از این رو نظریه پردازان روش ترتیب نزولی می کوشند تا با بهره گیری از این نظریه روشی را در تحول سازی جامعه ارایه دهد.

? جواز و عدم جواز تفسیر ترتیب نزولی

علل گرایش به این نظریه و روش تفسیری آن است که شک و تردیدی وجود ندارد که قرآن در هنگام نزول این گونه که در مصحف نگاشته شده، نبوده است. قرآن به شکل تدریجی نازل شده و هر آیه ای یا دسته ای از آیات به دستور پیامبر در جایی از سوره ها قرار گرفته است. البته برخی از سوره ها یک جا نازل شده است؛ ولی این گونه نبوده است که همه سوره ها و آیات این گونه باشد. قرآن به صورت تدریجی به قصد فرهنگ سازی و متحول کردن مردمانی نازل شده است که بدوی و امی بوده اند. این سبک و شیوه پیام رسانی پیامبر (ص) به سبکی بوده است که با مصحف کنونی و چینش آن مخالف بوده است. در روایت است که یکی از ویژگی های مصحف شریف امیر مومنان (ع) پیروی از ترتیب نزول بوده است. این به معنای آن است که دست کم آن حضرت تألیف کنونی را در سوره ها مراعات نکرده است؛ حتی اگر در ترتیب آیات سوره های همان روشی که پیامبر(ص) دستور داده بود مراعات نموده است.

نقد: من بر خلاف دوستان بر این باورم که ترتیب آیات در سوره ها از سوی پیامبر اسلام(ص) هیچ تغییری نیافته و به ترتیب نزول است. تفصیل این نظر را در دو کتاب خودم به نام «پژوهشی در مصحف امام علی(ع)» و «درآمدی بر تاریخ گذاری قرآن» آورده ام. اجمالاً یادآورم شوم که مبنای چنینش آیات بر خلاف نزول سه روایت مضطرب و مخالف با ظاهر قرآن و روایات معتبر و عقل و یا روایات اسباب نزول است که به تعبیر علامه طباطبایی قصصی انطباق یافته بر آیات قرآن اند، بدون این که اسباب نزول قرآن را بیان کنند.

این در حالی است که هیچ غرض عقلایی بر تغییر جای آیات از سوی پیامبر اسلام(ص) متصور نیست و این با فرمان آن حضرت به علی(ع) مبنی بر این که قرآن را به ترتیب نزول تألیف کند، معارضت دارد. علامه جعفر مرتضی و علامه طباطبایی و آیت الله معرفت نیز تا حدودی به این نظر گرایش دارند که ترتیب طبیعی آیات در سوره ها رعایت شده و آیات در سوره ها به ترتیب نزول است؛ مگر موارد اندکی که آن هم نیاز به اثبات با ادله معتبر است.

چنان می نماید که محل نزاع دو گرایش در عرصه تفسیر ترتیب نزول و ترتیب بر پایه مصحف کنونی در جواز و عدم جواز یعنی مشروعیت و عدم مشروعیت تفسیر ترتیب نزولی باشد. به این معنا که این پرسش از سوی مخالفان نظریه مطرح می شود که آیا روش تفسیر ترتیب نزولی خلاف شریعت است؟ یعنی آیا حرام و یا گناه است که مفسران قرآن را بر پایه ترتیب نزول آیات مورد بررسی قرار دهند؟

به نظر می رسد که به طور طبیعی تفسیر بر پایه ترتیب نزول آیات امری مشروع باشد و مخالفتی با شریعت نداشته باشد؛ زیرا روش تفسیر بر پایه نزول آیات اطاعت از دستور و فرمان خداوند است که فرموده است که فاتبع قرآنه یعنی مفسر روش ترتیب نزولی به امر اتباع عمل می کند؛ اتباعی که در آیه فاتبع قرآنه بر آن تاکید شده است. به سخنی دیگر می توان مدعی شد که تصور این معنا یعنی مفهوم تفسیر ترتیب نزولی مساوی با تصدیق و پذیرش جواز آن است.


بی نیازی تفسیر قرآن به قرآن - آیه عدم آمرزش مشرک

بسیاری بر این باورند که فهم برخی از آیات بدون مراجعه به آیات متحد الموضوع و به تعبیر دیگر بدون تفسیر قرآن به قرآن ممکن نیست. البته اگر گفته شود که این برای ما که مخاطب آیه نیستیم و در عصر نزول زندگی نمی کنیم، چنین است، چندان بیراه نیست؛ اما این برای مخاطب آیه یعنی عرب حجاز عصر نزول خلاف فصاحت و بلاغت است؛ چون شرط فصاحت و بلاغت این است که وقتی کلامی از گوینده صادر می شود، نیازی نباشد، برای فهم مقصود جستجو کند و به مطالب دیگری مراجعه نماید یا از کسی بپرسد. بلکه باید به سهولت و بی درنگ مقصود گوینده را از کلامش دریابد.

به هر حال، من هر آیه ای را که ادعا کرده اند، بدون مراجعه به آیه دیگر نمی توان فهمید، بررسی می کنم، می یابم، حتی برای ما که مخاطب قرآن هم نیستیم،‏ چنین نیست و قرائن خود آیه مقصود آیه را به وضوح مشخص می کند. یکی از آنها آیه عدم آمرزش شرک است.

نقل است که وقتی آیه «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (زمر، 53) نازل شد، شخصی از پیامبر اسلام(ص) پرسید: آیا خدا شرک را هم خواهد آمرزید؟ پیامبر بر آشفته شد و فرمود: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظیماً (نساء، 48). (سیوطی، الدر المنثور، ج2، ص169)

این در حالی است که وقتی آیه زمر و بلکه کل سوره زمر نازل شد، هنوز سوره نساء نازل نشده بود و سال ها بعد در دوره مدنی نازل شد. شایان ذکر است که سوره زمر در اواسط دوره مکی نازل شده و بنابراین میان زمان نزول آن تا زمان سوره نساء حدود 10 سال فاصله شده است؛ بنابراین روایت مذکور به داستان خیالی بیش تر می ماند تا داستان واقعی.

به علاوه هرگز از سیاق آیات زمر چنان فهمیده نمی شود که خداوند مشرک را در عین مشرک بودن می آمرزد؛ چنان که قبل از آیه مورد بحث آمده است: قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ * وَ أُمِرْتُ ِلأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمینَ * قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ *  قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دینی * فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ * لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ * وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى فَبَشِّرْ عِبادِ (زمر،11-17)

در این آیات آمده است که اگر مشرکان شرک بورزند و غیر خدا را عبادت کنند، زیانکار و مستحق آتش اند؛ اما اگر از شرک و عبات طاغوت توبه و انابه کنند، مژده بهشت است. بنابراین گناه شرک مانند هر گناه دیگر بعد از توبه آمرزیده می شود و چنین نیست که به طور کلی آمرزیده نشود.

نیز در ادامه آمده است:  أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ * قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ *  وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ * قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فی ما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ * وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ * وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (43-48)

در این آیات نیز به صراحت گفته شده است که اگر مشرکان همه آنچه را که در زمین است و نیز همسان آن را تا که از عذاب روز قیامت رهایی پیدا کنند، چنین نخواهد شد.

به این ترتیب هرگز مخاطب قرآن در فهم آیه زمر به سوء فهم دچار نمی شده و نیازی نبوده است که برای فهم مقصود آیه به پیامبر مراجعه کند یا سال ها در گیجی و سرگردانی بماند تا آیه ای در سوره نساء نازل شود و مقصود این آیه را مشخص نماید.

لینک مرتبط:‏    پاسخ به سئوالی درباره روش تفسیری قرآن به قرآن