سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

نقد نظریه «زبان قرآن، عرفی-فراعرفی»(8)

این هشتمین قسمت نقد نظریه ای است که برادر گرامی جناب آقای دکتر محمد باقر سعیدی روشن با عنوان «منطق و زبان گفتمان قرآن: عرفی – فراعرفی» به «هیئت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره» عرضه کرده و قرار است که پیش اجلاسیه آن برگزار شود و از اینجانب نیز به عنوان یکی از ناقدهای آن دعوت شده است. چنان که پیش تر گفته شد، اصل متن به ایشان تعلق دارد و فقط عناوین قرمزرنگ و متن آبی رنگ از آن اینجانب است:

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پنج؛ زبان ظاهر و باطن

افزون بر نکات پیشین از جمله دلایل این نظریه آن است که قرآن در عین برخورداری از فرآیند تنزیلی و زبان ظاهر (از عمق به سطح)، مشتمل بر فرآیند تأویلی و زبان باطن (از سطح به عمق) نیز هست. قرآن یک سطح رویین دارد که به منظور اتمام حجت و حد نصاب هدایت، برای همگان قابل فهم است؛ اما جز این، قرآن دارای مراتبی ژرف و حقایقی متعالی است که  لایه هایی از آن در پرتو اصول معرفتی، تعالی نفسانی و نگرش تدبری، برای انسان های فرهیخته قابل اکتشاف است و مکنونات آن نیز مختص به مخلَصین از اولیاء الهی «مطهرون» است.

در این که حقیقت باطن قرآن چیست؟ چه نگرش هایی در تبیین ماهیت باطن قرآن بیان شده؟ نگرش روایات اهل بیت (ع) در مورد باطن قرآن چیست؟ آیا باطن از سنخ مدلول لفظی است یا غیر لفظی؟ آیا معانی باطنی قابل فهم است یا نه؟ حدود و شرایط فهم آن چیست؟ آیا پذیرش معنای باطنی نسبتی با خواننده محوری در هرمنوتیک دارد یا نه؟ پرسش هایی است که باید در جای خود بررسی شود.

اما منشأ اصلی این نظرگاه مبنائی در خصوص قرآن روایات متواتر[1]، وخصوصیات خود قرآن است.

قرآن در عین حال که یک متن محدود است، ‌رسالت خود را برای همه انسان ها تا روز قیامت دانسته است؛ اما تمام مقاصد تطبیق پذیرقران بر زمان های مختلف درسطح دلالت آشکار و ظاهر وجود ندارد، ‌بنابر این،‌ باید این مقاصد را در لایه های پنهان این متن دانست که به حسب رشد فکری جامعه بشری به تدریج شناخته می شود.

همچنین قرآن در عین حال کههدایت خود را فراگیر و جاویدان معرفی می کند و همه مردم را به تدبر و کشف روابط ناآشکار  متن خویش می خواند؛ به این مطلب اشاره می کند که قران همچون نور دارای حقیقتی تشکیکی است و بهره انسان ها از معارف آسمانی آن نیز متفاوت است. «إنه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لایمسه الاالمطهرون» (واقعه،77-79) این آیات، قرآن را دارای مراتبی می داند که که جز معصومان کسی (به صورت مستقیم) بر همه مراتب آن دسترسی ندارد. [2]

به هر روی مسأله ظهر و بطن معنایی قرآن ما را با این حقیقت مواجه می نماید که قرآن از این منظر، زبانی سهل و همه فهم و همزمان زبانی ممتنع و دشوار یاب دارد که ما از این دو نمود تعبیر به زبان عرفی فراعرفی می نماییم.

ابهام تعبیر «زبان باطن»

عبارت «زبان باطن» معنای روشنی ندارد؛ زیرا زبان، ظاهر و باطن ندارد و اساساً زبان باطنی وجود خارجی ندارد. زبان همان است که ظاهر و متعارف میان هر قومی است و با آن، مقاصد خود را به همدیگر القاء می کنند.

اختصاص ظاهر قرآن به هدایت

این سخن که فقط ظاهر قرآن برای هدایت و برای اتمام حجت است، مخدوش به نظر می رسد؛ زیرا ظاهر و باطن قرآن، هر دو برای هدایت است و لذا اختصاص ظاهر قرآن به هدایت بی وجه به نظر می رسد. نیز وجهی ندارد که ظاهر قرآن برای اتمام حجت باشد، اما باطن قرآن برای اتمام حجت نباشد. همچنان که می توان با ظاهر قرآن احتجاج کرد، به باطن قرآن احتجاج هم می توان احتجاج کرد؛ مگر که آنچه باطن قرآن خوانده می شود، هیچ ربطی به ظاهر قرآن نداشته باشد که در این صورت، اساساً، قابل انتساب به قرآن نخواهد بود.    

ابهام دو لایه ای بودن قرآن

اولاً، این ادعا که قرآن دو لایه دارد و یکی از آن دو، ویژه فهم انسان های فرهیخته و دیگری ویژه اولیای الهی است، کلی و مجمل است. یعنی در یک مثال از آیات قرآن بیان نشده است که این دو لایه کدام اند و چه ارتباطی با هم دارند و آیا در فهم آن لایه های تعالی نفسانی دخیل است یا تدبر؟

ثانیاً، وقتی به قرآن نسبت داده می شود که باطن دارد، بلافاصله باید معنای باطن و نسبت آن با ظاهر روشن شود؛ نه این که به جای دیگر حوالت داده شود. باید وقتی، نسبتی به قرآن داده می شود، خود نسبت تعریف شود تا دانسته شود که آیا آن قابل انتساب به قرآن هست یا نه؟

ثالثاً، اگر ادعا می شود، بطون فقط برای قرآن هست و کلام های بشری حتی احادیث ائمه(ع) باطن ندارند، باید توضیح داده شود که چرا فقط کلام الهی باطن داشته باشد و حتی کلام ائمه(ع) باطن نداشته باشد؟ و اگر ادعا می شود، کلام ائمه(ع) هم باطن دارند، چرا به موجب آن فقط گفته شود که زبان قرآن فراعرفی است و زبان احادیث ائمه فراعرفی نباشد؟

تواتر روایات بطون قرآن

اولاً، اگر ادعا می شود که روایات بطون قرآن متواتر است، باید پرسید: چگونه این روایات متواترند، در حالی که طرق آنها آحادند و هر کدام بیش از یک یا دو سند ندارند؟

ثانیاً، به فرض که این روایات به لحاظ سندی متواتر باشند، مشکل عمده اینها اجمال معنای آنهاست که طی آنها باطن قرآن توضیح داده نشده است و بی تردید هرگاه متنی مجمل باشد، قابل احتجاج نخواهد بود.

ثالثاً، باطن قرآن از سه فرض بیرون نیست: یا همان معنای عرفی آیات است و یا لوازم عقلی و منطقی معنای عرفی است و یا معنایی است که هیچ ملازمه عقلی و منطقی با معنای عرفی آیات ندارد و از قبیل تداعی معانی است که در این صورت، قابل انتساب به قرآن نیست.

بی تردید معنای عرفی آیات که عرفی است و این از خود لفظ عرف آشکار است و اگر مراد از باطن همین معنای عرفی باشد، فراعرفی دانستن آن بی وجه است و اما اگر مراد از باطن، لوازم منطقی معنای عرفی آیات است، این اختصاص به قرآن ندارد؛ زیرا هر کلامی اعم از الهی و بشری دارای لوازم منطقی است و اگر باطن عبارت از معانی تداعی شده در ذهن هر شخص است، هرگز آنها قابل انتساب به آیات قرآن نیست؛ چه ظاهر قرآن دانسته شود یا باطن قرآن.

فراگیری رسالت قرآن

اولاً، این سخن که رسالت قرآن برای همه انسان ها تا روز قیامت است، نیازمند اثبات است؛ زیرا در قرآن بسیاری از موضوعات و مسائلی که برخی از انسان ها دارند، نظیر شکیات نماز و به خصوص مسائل جدید مثل شبیه سازی و تلقیح خارج از رحم و نماز در قطبین نیامده است.

ثانیاً، این سخن که قرآن هدایت خودش را فراگیر و جاویدان معرفی می کند، مستند نشده است و اگر به آن ایراد گرفته شود که اگر هدایت قرآن فراگیر است، چرا در آن بسیاری از مسائل به خصوص مسائل جدید مطرح نشده و راه حل نیافته، چه پاسخی می توان داد؟

مقصود بودن معانی باطنی

این سخن که قرآن لایه های پنهانی دارد که جزو مقاصد قرآن است، محل بحث است؛ زیرا اگر مراد از این لایه ها لوازم منطقی و عقلی معانی عرفی آیات باشد، هرگز این لوازم نمی تواند مقصود باشد؛ چون متکلم هرگز لوازم کلام خودش را اراده نمی کند و مخاطب نیز نمی تواند لوازم کلام را مقصود متکلم به شمار آورد.

دعوت قرآن به تدبر در معانی باطنی

این سخن که در متن قرآن روابط ناآشکاری وجود دارد و قرآن همه مردم را به کشف این روابط فرا می خواند، محل بحث است. این روابط ناآشکار چیست و در کدام آیه، قرآن همه مردم را به کشف این روابط فرا می خواند.

در سیاق آیات قرآن که چنین چیزی مشاهده نمی شود. ظاهر آیات مورد اشاره، نشان می دهد که مراد آنها، دعوت به توجه به معنای آشکاری است که در آیات قرآن هست. برای نمونه به آیات ذیل از سوره محمد توجه شود:

وَ یَقُولُ الَّذینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى‏ لَهُمْ (20) طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ (21) فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ (22) أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ (23) أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها (24) إِنَّ الَّذینَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُمْ (25) ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطیعُکُمْ فی‏ بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ (26)

در این آیات هرگز سخن از این نیست که آیات قرآن باطن دارد و فهم باطن قرآن جز با تدبر امکان ندارد. در این آیات گفته شده، مخاطبان قرآن به همین معنای روشن آیات تدبر یعنی توجه نمی کنند و پند نمی گیرند.

تشکیکی بودن معانی آیات

این بیان که قرآن دارای حقیقتی تشکیکی است، بسیار کلی و مجمل است. روشن نشده است که این مراتب تشکیکی کدام اند و آیا این مراتب فقط برای قرآن است و برای کلام های بشری مثل نهج البلاغه و مانند آنها نیست؟ به چه دلیل؟

استناد به آیه مس

اولاً، آیه مس به گواهی سیاقش راجع به قرآن موجود نیست؛ بلکه راجع به وحی است. طی این آیه، در پاسخ اتهام مشرکان مکه گفته شده، جز فرشتگان دسترسی به وحی ندارند.

فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ * وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ * إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ * فی‏ کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ * تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ (واقعه، 75-80)

باید توجه داشت که سوره واقعه مکی است و خطاب به مشرکان قریش نازل شده که پیامبر(ص) را متهم می کردند، به این که قرآن را شیاطین و جنیان به او القاء می کنند و این آیات در رد چنین اتهامی نازل شده است و لذا هیچ ربطی به معانی باطنی داشتن قرآن ندارد.

ثانیاً، در آیه مس هرگز سخن از مراتب داشتن قرآن و عدم درک قرآن نیست و مس نکردن قرآن هرگز به معنای عدم درک قرآن نیست و حتی اگر مس کردن قرآن به معنای درک قرآن باشد، در آیه سخن از این نیست که بواطن قرآن برای همه قابل درک نیست؛ بلکه طبق این معنا گفته شده، خود قرآن قابل درک نیست؛ حال آن که این سخن ناصوابی است. روشن است که اصل بر عدم تقدیر است و این که قبل از لفظ «قرآن»، باطن یا مراتب در تقدیر گرفته می شود، صحیح نیست.

خلاصه این آیه هیچ صراحتی بر مدعا ندارد و برای اثبات مدعا نباید به شواهدی که صراحت در مدعا ندارد، استشهاد کرد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]  . آیت الله خویی ، المحاضرات ج1/ 24 ؛معرفت،التفسیر و المفسرون فی ثوبهالقشیب،1/99

[2]  . شیعه در اسلام، ص48. )


نقد نظریه «زبان قرآن، عرفی-فراعرفی»(7)

این هفتمین قسمت نقد نظریه ای است که برادر گرامی جناب آقای دکتر محمد باقر سعیدی روشن با عنوان «منطق و زبان گفتمان قرآن: عرفی – فراعرفی» به «هیئت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره» عرضه کرده و قرار است که پیش اجلاسیه آن برگزار شود و از اینجانب نیز به عنوان یکی از ناقدهای آن دعوت شده است. چنان که پیش تر گفته شد، اصل متن به ایشان تعلق دارد و فقط عناوین قرمزرنگ و متن آبی رنگ از آن اینجانب است:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چهار؛ سبک قرآن

کتاب های انسانی از نظر دامنه مسائل، محدود به موضوع یا موضوعاتی خاصاند و از نظر فصلبندی روش معلومی دارند. کتابی که موضوعش تاریخ، جغرافیا، زیستشناسی یا فیزیک و جز اینهاست به لحاظ محدودیت ذهنی نویسنده و تمایز علوم نمیتواند  مسائل و موضوعات گوناگون را در هم آمیزد.

قرآن رسالت خود را هدایت و تربیت انسان میداند، اما شیوة     بیان قرآن نه شیوة آثار علوم تربیتی، اخلاقی، عرفانی است و نه شیوه دیگر آثار علمی. هر یک از سورهها و بلکه آیات آن متضمن موضوعات مختلف و مسائل متفاوت و دارای زوایا و اضلاع گوناگون معنایی است که نقطه پیوند آنها همان جهتبخشی توحیدی به زندگی انسان است.

یکی از محققان شیعه در خصوص این ویژگی می نویسد: قرآن شریف با آن که جامع همه معارف و حقایق اسماء و صفات است و هیچ کتابی، آسمانی و غیر آن، مثل آن معرفی ذات و صفات حق تعالی را ننموده و همینطور جامع اخلاق و دعوت به مبدأ و معاد و زهد و ترک دنیا و رفض طبیعت و سبکبار شدن از عالم ماده و رهسپار شدن به سرمنزل حقیقت است، به طوری که مثل آن متصور نیست، مع ذالک چون مثل سایر کتب مصنّفه مشتمل نشده بر ابوابی و فصولی و مقدمه و خاتمه و این از قدرت مُنشی، آن است که محتاج به این وسائل در القای غرض خود نبوده و از این جهت میبینیم که گاهی با نصف سطر برهانی را که حکما با چندین مقدمه بیان کنند، به صورت غیر شبیه به برهان میفرماید. [1]

بنابراین سبک انحصاری قرآن از نظر در هم آمیختگی مسائل و ذو اضلاع بودن معانی در عین فهم پذیری عمومی بعد دیگری از نمود عرفی فراعرفی قرآن است.

عدم ملازمه میان تنوع مضامین با فراعرفی بودن

اولاً، کلام های بشری بر دو نوع اند: برخی از آنها عبارت از کتاب های تخصصی اند که مطالب در آنها به صورت مبوب آمده؛ اما برخی از آنها کتاب هایی اند که در آن سخنرانی های عمومی و خطاب به توده مردم آمده است؛ مثل نهج البلاغه.

قیاس قرآن با کتاب های تخصصی فلسفی و علمی و مانند آنها اشتباه است. قرآن را باید با کتاب هایی مثل خطبه های امام علی(ع) مقایسه کرد؛ زیرا قرآن به مثابه خطبه هایی است که خطاب به عرب حجاز ایراد شده و این نظر قابل قیاس به خطبه های نهج البلاغه است که خطاب به مردم کوفه ایراد شده است.

اگر بتوان گفت که خطبه های نهج البلاغه فراعرفی است، درباره قرآن هم می توان گفت؛ همچنان که درباره سخنرانی های افراد عادی دیگر هم می توان گفت و آنها را فراعرفی نامید؛ اما فراعرفی نامیدن سخنان متعارف بشر یک تناقض گویی آشکار است.

ثانیاً، تنوع موضوعی مربوط به محتواست؛ نه زبان که قالب بیان محتواست. در این قالب هم می توان مطالب مبوب تخصصی ریخت و هم مطالب متنوع عمومی.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]  . موسویخمینی(امام ) ، شرح حدیث عقل و جهل، 40


نقد نظریه «زبان قرآن، عرفی-فراعرفی»(6)

این ششمین قسمت نقد نظریه ای است که برادر گرامی جناب آقای دکتر محمد باقر سعیدی روشن با عنوان «منطق و زبان گفتمان قرآن: عرفی – فراعرفی» به «هیئت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره» عرضه کرده و قرار است که پیش اجلاسیه آن برگزار شود و از اینجانب نیز به عنوان یکی از ناقدهای آن دعوت شده است. چنان که پیش تر گفته شد، اصل متن به ایشان تعلق دارد و فقط عناوین قرمزرنگ و متن آبی رنگ از آن اینجانب است:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دو؛ انتفاع همگانی در زبان بینشی

 آثار انسانی به طور متعارف مخاطب خاص دارد. نوشتههایی که مخاطب آنها عموم مردم است برای عالمان و متخصصان رشتههای گوناگون چندان مفید نخواهد بود و اگر در سطح آگاهی و فهم متخصصان باشد، برای مردم عادی قابل استفاده نیست.

افزون بر این که مسائل تخصصی نیز محدودیتهای ویژه خود را دارد. علم ریاضی اصطلاحات و فرمولهای خاص خود را دارد، علم شیمی اصطلاحاتی مخصوص که برای متخصصان غیر آن رشتهها قابل استفاده نیست و به همین نسبت سایر رشته های علمی. اما زبان بینشی  قرآن به گونهای است که  هیچ انسانی از آن نظر که انسان است و دارای حس کنجکاوی نسبت به شناخت حقایق عالم است، از معارف و داده های قرآن در شناخت واقعیات گوناگون پهنه هستی بی نیاز نیست. قرآن هم برای اندیشمندان و متخصصان سودمند است، هم برای عموم مردم. البته عموم مردم در سطح دانسته های خود از معارف هستی شناخت قرآن بهره می برند و دانشمندان رشته های گوناگون علمی به اندازه قدرت علمی و ذهن پرسشگر خویش.

همچنان که پیشتر نیز اشاره شد قرآن از این نظر مانند طبیعت که انسان های عادی به قدر دانش و توان خود از آن منتفع می شوند، اما پژوهشگران و عالمان هزاران ویژگی از همین طبیعت کشف می کنند که در مخیله انسان های عادی هم نمی نشیند و با این همه هر گز ادعای شناخت همه خواص طبیعت را نداشته، پرونده تحقیق در کتاب طبیعت را مختوم نمی نمایند. این بُعد همان چیزی است که برخی از مفسران شیعه با عنوان اعجاز فراگیر قرآن یاد کرده اند. قرآن برای ادیب و سخندان، آیت و نشان الهی در فصاحت و بلاغت است وبرای فیلسوف، آیتالهی در حکمت است و برای دانشمند آیتالهی است در دانش و برای جامعهشناس نشان الهی در علم اجتماعی است و برای حقوقدان و قانونگذار آیت الهی است در تشریع و برای سیاستمداران آیت الهی است در سیاست و برای فرمانروایان آیت الهی است در حکومت، و برای همه جهانیان آیت الهی است در آن چیزی که همةآنان بدان دست نمییازند، چون: غیبگویی و تهافت نداشتن در حکم و علم و بیان. از این روی است که قرآن مدعی عمومیت اعجاز و انحصار نداشتن آن در بعد خاص است؛ زیرا قرآن برای هر فردی از انسانها و پریان، از عوام یا خواص، از عالم یا جاهل، از مرد یا زن، از انسان های برتر تا انسان های متوسط و برای هر خردمندی معجزه است. [1]

اغلاق تعبیر زبان بینشی

اولاً، تعبیر «زبان بینشی» مبهم است. زبان بینشی چه مقوله ای است؟ و با زبان غیر بینشی چه فرقی دارد؟

ثانیاً، مراد از «بینش» در این ترکیب چیست؟ بینش اسم مصدر دیدن است؛ اما انصراف به دیدن با چشم ندارد و آن معادل بصیرت است، نه بصر. حال زبان بصیریتی یعنی چه؟ آیا منظور این است که زبان قرآن بصیرت بخش است؟ و آیا مگر زبان بشر بصیرت بخش نیست و آنچه به زبان بشر گفته می شود، گم یا گمراهی است؟

نقد مخاطب خاص داشتن آثار بشری

این سخن که «آثار انسانی به طور متعارف مخاطب خاص دارد»، مخدوش است؛ زیرا:

اولاً، هرگز چنین نیست که لزوماً سخنان بشر دارای مخاطب خاص باشد؛ بلکه برخی از سخنان بشر، دارای مخاطب خاص اند و آن سخنانی است که طی آن از دانش یا حرفه خاصی سخن گفته می شود که فقط آشنایان به آن دانش و حرفه می توانند بفهمند؛ اما گاهی هم سخنان بشر دارای مخاطب عام است و آن وقتی است که خطاب به توده مردم و راجع به موضوعات عامه فهم سخن گفته می شود.

ثانیاً، این سخن که سخنانی که مخاطب عام دارند، قابل انتقاع برای متخصصان نیست، صحیح نیست. برای مثال، خطبه های امام علی(ع) در عین حالی که خطاب به توده مردم ایراد شده، متخصصان نظیر فلاسفه و عرفا و فقهاء نیز می توانند بهره مند بشوند.

ثالثاً، این که در قرآن مضامین و موضوعاتی آمده است که برای هر قشری قابل انتفاع است، ربطی به زبان ندارد. زبان این قابلیت را دارد که در قالب آن هم محتوای تخصصی ریخت و هم محتوای عمومی. منتها در قرآن هرگز محتوای تخصصی نظیر فلسفه و عرفان و علم تجربی و مانند آنها ریخته نشده؛ بلکه همان محتوایی که برای عرب عصر پیامبر قابل فهم بوده، ریخته شده است.  

رابعاً، این که در قرآن، محتوای عمومی ریخته شده، حاکی است که زبان قرآن عرفی است و به عرف عام بیان شده است؛ نه این که زبان قرآن فراعرفی است. اگر زبان قرآن فراعرفی بود، نبایست برای عرف قابل فهم باشد.

مخدودش بودن ادعای عمومیت اعجاز قرآن 

اولاً، این که ادعا شده، قرآن بر عمومیت اعجازش دلالت دارد، بی دلیل است؛ زیرا هیچ آیه ای که در عمومیت اعجاز قرآن صراحت داشته باشد، به چشم نمی خورد. چنان که پیش تر ذکر شد، آنچه که خود قرآن به آن تصریح دارد، فقط جنبه وحیانی قرآن معجزه است؛ یعنی این که پیامبر اسلام(ص) بدون تعلم از دیگران یا بدون تأملات خودش از طریق فرشته ای به نام جبرئیل واجد قرآن بشود، معجزه است؛ اما هیچ دلیلی وجود ندارد که صورت یا محتوای قرآن هم اعجاز داشته باشد.

ثانیاً، باید مشخص کرد، چه چیزی از قرآن معجزه است و کدام بعدش را بشر نمی تواند مثل یا بهتر از آن را بیاورد؟ قصص قرآن که نظایر آن در عهدین هست. احکامش که ناقص و پراکنده است و همان احکامی است که خود یا نظایرش در میان عرب بوده است. امثالش که خود یا نظایرش در کلام عرب هست و همین طور دیگر ابعاد قرآن. بنابراین ادعای این که تمام ابعاد قرآن معجزه است، سخن صحیحی نیست. چنین ادعایی درباره قرآن، نه تنها خدمتی به قرآن تلقی نمی شود که زمینه ای را برای هجمه به قرآن فراهم می آورد. با این ادعا انتظارات غیرواقعی در میان مردم ایجاد می شود و بعد وقتی مردم به قرآن مراجعه می کنند و انتظارات خودشان را برآورده نمی یابند، به کلی از قرآن اعراض می کنند.

ثالثاً، این سخن که قرآن برای عوام و افراد جاهل هم معجزه است، مخدوش است؛ زیرا چنین چیزی، به واقع معجزه نخواهد بود. معجزه آن است که تواناترین افراد بشر از آوردنش ناتوان باشند.

سه؛ نظام های ارزشى توحیدی    

نظام‏هاى ارزشى وآموزه‏هاى رفتاری قرآن در عبادت، تربیت، اقتصاد، روابط اجتماعی و حقوقی و در انحاء روابط انسان با خدا، خود، همنوعان و هستی، به نوبه‏ى خود جلوه‏اى دیگر از زبان عرفی فراعرفی قرآن است. حیات انسان بر روى زمین، شاهد مکتب‏ها ومرام ‏هاى بسیارى است که هر یک مدعی راهبری انسان به سمت یک زندگی ایده آل هستند، لکن محدودیت‏هاى طبیعی انسان و نداشتن شناخت کافی از حقیقت وجود خود و همین طور تمایلات درونى وی مانعى جدّى در تدوین یک نظام عادلانه و همه جانبه براى روابط زندگى انسان است. امّا قرآن به عنوان جریان ربوبیت  تشریعی خدا در هدایت انسان و راهنمایی او در جهت هدف آفرینش، آموزه های تشریعی و نظام های ارزشی و رفتاری خود را در کوتاه ترین عبارات و قالب های قابل فهم و در عین حال لایه لایه بیان کرده است.

نقد فراعرفی بودن تشریع

نظام های ارزشی و به تعبیر دیگر آموزه های تشریعی قرآن جلوه ای از زبان عرفی فراعرفی قرآن دانسته شده، مورد اشکال است؛ زیرا:

اولاً، آموزه های ارزشی و شرعی قرآن بیش از آن که تأسیسی باشد، امضایی است؛ یعنی خداوند همان ارزش های فطری و سنت های رایج میان مردم را تأیید کرده است. در این صورت، فراعرفی خواندن آن بی وجه است.

ثانیاً، آموزه های ارزشی و شرعی قرآن از قبیل محتواست و لذا به زبان قرآن ربطی ندارد تا آن از دلایل و شواهد فراعرفی بودن زبان قرآن دانسته شود. زبان قرآن عبارت از قالب بیان محتواست، نه خود محتوا.

مخدوش بودن تعبیر ربوبیت تشریعی

قرآن را «جریان ربوبیت تشریعی خدا» معرفی کردن، صحیح به نظر نمی رسد؛ زیرا:

اولاً، قرآن یک متن است و جریان نامیدن قرآن درست نیست. جریان برای یک عمل مستمر به کار می رود. البته اگر گفته می شد، نزول قرآن، عبارت از ربوبیت تشریعی خداست، می توانست تا حدودی صحیح باشد.

ثانیاً، چنان می نماید که «ربوبیت تشریعی» در مقابل «ربوبیت تکوینی» به کار رفته است که در این صورت مراد از آن همان هدایت اختیاری در مقابل هدایت جبری است؛ اما به هر حال، تشریع را با «هدایت» مترادف گرفتن بی اشکال نیست؛ زیرا تشریع انصراف در بیان احکام شرعی دارد. این در حالی است که احکام شرعی قرآن در قیاس با سایر مطالبش بسیار اندک است و لذا مناسب است، قرآن را به همان نامی بخوانیم که خود خوانده است و آن هم عبارت از «تذکر»، «موعظه» و «هدایت» است. باید گفت که قرآن موعظه الهی است.

خدشه بر بیان لایه به لایه بودن قرآن

این سخن که در قرآن، آموزه های تشریعی به طور لایه به لایه بیان شده، محل اشکال است؛ زیرا:

اولاً، لایه به لایه بودن بیان قرآن به چه معناست؟ اگر مراد لوازم منطقی و عقلی داشتن معانی عرفی قرآن است، این اختصاص به قرآن ندارد. هر کلامی اعم از بشری و الهی، لوازم منطقی و عقلی دارد؛ اما اگر معانی بی ربط است، آن معانی به هیچ کلامی قابل انتساب نیست؛ چه رسد به کلام الهی که قداست و حرمت دارد و انتساب سخنان بی ربط به آن حرام و ممنوع است.

ثانیاً، لایه لایه داشتن کلام به زبان مربوط نیست؛ زیرا زبان عبارت از الفاظی است که بر حسب قراراداد اهل زبان بر معانی دلالت دارند؛ نه بر اساس عقل و منطق.

هنر قرآن آن است که تمام روابط حیات انسان را با نگرشى هماهنگ مورد توجّه قرار ‏داده، نظام‏هاى ارزشی و بایسته ها و نبایسته های ناظر به همه‏ ساحت‏هاى حیات گوناگون مادی و معنوی، فردی و اجتماعی را به صورت متعادل و متوازن در نظر گرفته است . اساسی ترین ویژگی در زبان نظام های رفتاری و آموزه های ارزشی قرآن، صبغه توحیدی و عطف توجه انسان به حضور خدا در تمام ساحت های  زندگى فردى و اجتماعى و مسؤولیت مداوم انسان در پیشگاه قدسى خداست که در نظام های ارزشی دیگر مطرح نیست.

بدین رو بایسته های تشریعی قرآن با رویکرد متوازن خود نسبت به همه عرصه های حیات انسان و با اصالت بخشیدن به انگیزه الهی و قصد تقرب به ساحت ربوبی در تمامی رفتارهای فردی و اجتماعی، عبادی و غیر عبادی، به گونه ای تدبیر شده است که برای عموم مردم قابل فهم و عمل و برای اندیشمندان رشته های مختلف علوم انسانی مجال تحقیق و ژرف اندیشی مدام است. این همان خصوصیتی است که زبان عرفی فراعرفی زبان قرآن را اثبات می نماید.

اغلاق تعبیر «روابط حیات انسان»

تعبیر «روابط حیات» در این جمله که قرآن تمام روابط حیات انسان را مورد توجه قرار داده است، اغلاق دارد. روابط حیات یعنی چه؟ روابط میان افراد و اجزاء مطرح است. اگر گفته شود، میان افراد حی رابطه هست، صحیح است یا اگر گفته شود، میان اعضای افراد حی رابطه هست، درست است؛ اما مراد از حیات چیست و روابط حیات به چه معناست؟

خدشه در تعبیر «نگرشی هماهنگ»

اولاً، تعبیر «نگرشی هماهنگ» در این جمله که قرآن نگرشی هماهنگ دارد، ابهام دارد. تعبیر هماهنگ به همراهی دو یا چند چیز با همدیگر اطلاق می شود. به نظر می رسد، مراد نویسنده این است که قرآن تمام ساحت های حیات انسان را به طور هماهنگ مورد توجه قرار می دهد.

ثانیاً، مورد توجه قرار دادن هماهنگ ساحت های حیات انسان چه اعجازی دارد؟ به چه دلیل انسان ها نمی توانند همه ساحت های حیات انسان را مورد توجه قرار دهند؟ آیا انسان ها ابعاد مختلف حیات انسان را نظیر ابعاد روان شناختی و جامعه شناختی مورد مطالعه و توجه قرار نداده اند؟ با استناد به کدام شواهد و دلایل این معنا رد می شود؟  

به علاوه، آیا این توجه در سایر کتب آسمانی مورد توجه قرار نگرفته است؟ چگونه این معنا محرز و ثابت شده است؟

ثالثاً، عبارت «گوناگون مادی و معنوی، فردی و اجتماعی» صفت حیات است یا ساحت های حیات؟ اگر صفت «ساحت ها» است، باید دنبال همان می آمد؛ این چنین: ساحت های گوناگونان مادی و معنوی، فردی و اجتماعی حیات، و اگر صفت «حیات» است، پس مراد از ساحت های حیات چیست؟

رابعاً، گذشته از همه اینها، توجه به همه جوانب حیات انسان، جنبه محتوایی دارد و لذا ربطی به زبان قرآن ندارد؛ زبان قالب بیان محتواست، نه خود محتوا.

خدشه در تعبیر «زبان نظام های رفتاری»

این سخن که «زبان نظام های رفتاری و آموزه های ارزشی قرآن، صبغه توحیدی و عطف توجه انسان به حضور خداست»، ایراداتی دارد:

اولاً، زبان به قوم یا متن اضافه می شود؛ اما اضافه زبان به «نظام های رفتاری و آموزش های ارزشی» نمی تواند مفهومی داشته باشد.

ثانیاً، این که در یک متنی صبغه توحیدی و الهی وجود داشته باشد، به زبان ربطی ندارد. این مربوط به محتواست که در قالب هر زبانی قابل بیان است. زبان عبارت از الفاظی است که می توان با آنها هم مطالب توحیدی و الهی را القاء کرد و هم مطالب الحادی و شرک آمیز را.

ثالثاً، هم کلام الهی می تواند صبغه توحیدی و الهی داشته باشد و هم کلام بشری؛ چنان که نمی توان ادعا کرد که برای مثال، نهج البلاغه، علیرغم این که کلام بشری است، صبغه توحیدی و الهی ندارد. حتی در کلام افراد عادی نیز مثل مناجات خواجه عبدالله انصاری و دیوان های مولانا و حافظ می توان صبغه توحیدی و الهی را ملاحظه کرد.

حاصل آن که مطالب توحیدی و الهی، در متون بشری هم به چشم می خورد و هیچ جنبه فراعرفی ندارد تا به موجب آن گفت شود، زبان قرآن فراعرفی است؛ علاوه بر این که اساساً مطالب توحیدی و الهی، محتوای کلام را تشکیل می دهد، نه زبان کلام را.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]  . طباطبایی، المیزان، ج1، 60