سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

نقد نظریه «زبان قرآن، عرفی-فراعرفی»(5)

این پنجمین قسمت نقد نظریه ای است که برادر گرامی جناب آقای دکتر محمد باقر سعیدی روشن با عنوان «منطق و زبان گفتمان قرآن: عرفی – فراعرفی» به «هیئت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره» عرضه کرده و قرار است که پیش اجلاسیه آن برگزار شود و از اینجانب نیز به عنوان یکی از ناقدهای آن دعوت شده است. چنان که پیش تر گفته شد، اصل متن به ایشان تعلق دارد و فقط عناوین قرمزرنگ و متن آبی رنگ از آن اینجانب است:

ـــــــــــــــــــــــــــــ

4-2. زبان عرفی فراعرفی

دیدگاه دیگری در زبان قرآن قابل طرح است که می توان آن را زبان عرفی فراعرفی نامید. بر اساس این نظریه منطق و مدل گفتمان قرآن ضمن بهره گیری از چارچوب ها و نظام جاری در زبان عموم عقلا، ویژگی ها و منطق خاص قرآنی را ترسیم می نماید. مطابق این دیدگاه زبان معنایی و ساختاری قرآن یک سبک خاص و نظام ویژه در حوزه عام زبان و فرهنگ عربی است. براساس این دیدگاه، قرآن با حفظ چارچوب های  زبانی عرف عام عقلا در انتقال معنا کار ویژه هایی را در سبک گفتار خویش تعبیه کرده است که زبان عرفی فاقد آنهاست.

از همین رو از این نظریه با عنوان زبان عرفی فراعرفی یاد می شود. گمان می رود این دیدگاه هم از نظر مبانی و هم از نظر دلایل و شواهد و هم از نظر لوازم و نتایج مرتبط با تفسیر و تأویل قرآن برخوردار از قوت لازم است. لازم به یاد آوری است این نظریه با جهاتی که بر شمرده شد اساساً سابقه ای ندارد. از سوی دیگر به گمان نویسنده این نظریه می تواند در فضای تفسیر قرآن و معناشناسی آن اثری در خور توجه بر جای گذارد.

اینک برخی از دلایل و شواهد دیدگاه فوق را ملاحظه خواهیم نمود.


یک؛، زبان اعجازی قرآن.

پیش تر گفته شد که زبان یعنی ترکیب صورت و محتوا. بنابر این زبان قرآن یعنی محتوای مفاهیم و معارف بینشی (هستی شناسی، انسان شناسی، جامعه شناسی و تاریخ وجز آن ) وآموزه های ارزشی و رفتاری قرآن در جهت تربیت فردی و اجتماعی، مادی و معنوی انسان در جهت تعالی توحیدی، در قالب ساختاری اعجازین و نمونه ناپذیر. اشتمال قرآن بر این ویژگی زبانی، البته از دیر باز مورد توجه اندیشمندان اسلامی، زبان شناسان و متکلمان بوده است. آنان این ویژگی را به طور عمده در بُعد نظم و ساختار زبان شناختی قرآن تعریف کرده اند. باقلانی ( 403 ق)  نظام زبان قرآن را نه تنها برتر از سایر کلام فصیح عرب دانسته بلکه آن را به طور اساسی فراتر از اسلوب معهود آن می شمارد. «و لقد کان فی نظم القرآن معجزاً لانّ نظمه خارج عن جمیع وجوه النظم المعتاد فی کلامهم».


مخدوش بودن تعریف زبان 

اولاً، زبان یک واقعیت خارجی است؛ نه یک عمل، و لذا «ترکیب» خواندن آن صحیح نیست. یک واقعیت خارجی را می توان «یک شیء مرکب» نامید؛ یک ترکیب نمی توان نامید.

ثانیاً، تعریف زبان به «یک شیء مرکب از صورت و محتوا» نیز ناقص و نارساست؛ چون زبان صورت نیست؛ بلکه لفظ است. حتی صرف لفظ نیز نیست؛ بلکه لفظ با چینش خاص، و حتی این هم کافی نیست؛ بلکه عبارت از چینش الفاظ با ترتیبی خاص برای القای مقصود.

ثالثاً، محتوا هرگز زبان نیست؛ بلکه زبان وسیله ای است، برای بیان محتوا. زبان قالب بیان محتواست؛ نه خود محتوا.


مخدوش بودن تعبیر ساختار زبان شناختی خاص قرآن

اولاً، منظور از ساختار چیست؟ اگر مراد چینش آهنگین الفاظ است، مگر در زبان بشر چینش آهنگین وجود ندارد؟ آیا شعر یا سجع چینش آهنگین ندارد؟ قرآن نیز یک نثر آهنگین است و لذا در زبان بشری مشابه دارد.

ثانیاً، مگر چگونه است که نمی توان نظمی مانند قرآن پدید آورد؟ آیا این نظم در قرآن قابل شناخت نیست و آیا وقتی قابل شناخت است، چه دشواری دارد که نظیر آن آورده شود. این که خواتیم جملات آهنگ داشته باشد، در کلام بشری نظایر فراوانی دارد و لذا آوردن نظایر آن هیچ دشواری ندارد.

نباید درباره قرآن مدعیاتی را مطرح کرد که ادله متقنی بر اثبات آن وجود ندارد و زمینه ای را بر آماج ایراد و اشکال وارد کردن بر قرآن را فراهم می کند.

ثالثاً، زبان برای القای مقصود است و القای مقصود نیز هیچ فرق نمی کند که با چه آهنگی گفته شود. با هر نظمی می توان به القای مقصود پرداخت؛ بنابراین، اگر نوع آهنگ در القای معنا تأثیر نداشته باشد، بحث از آن به عنوان زبان که وسیله ای برای القای مقصود است، بی وجه است. تا ثابت نشود که نوع نظم قرآن در القای مقصود مؤثر است، نمی توان از آن به عنوان زبان قرآن بحث کرد.

جرجانی (471ق) از پایه گذاران دانش معانی بیان با برشماری اعجاز قرآن در شیوایی (فصاحت) فوق العاده، رسایی (بلاغت) شگفتی زا و سبک بدیع آن، راز برتری مطلق قرآن را در «اسلوب ویژه» آن جست و جو می کند. وی در تبیین نظم خیره کننده قرآن، تنها بر سویه لفظ تکیه نکرده، بلکه نقطة توجه او کشف رابطه ارگانیک دو عنصر لفظ و معنا با هم است، همان چیزی که پیش از وی خطّابی به اجمال طرح و جرجانی آن را سامان علمی بخشید. بدین رو این مسأله که راز بی‌همسانی‌قرآن به دو حیثیت لفظ و معنا و شیوة ترکیب آن دو مربوط می شود ومعانی والا در ساختار ویژه، مبدأ زبان منحصر به فرد قرآن است، مورد توجه قرآن‌ پژوهان مسلمان بوده است


مخدوش بودن ادعای اعجاز بلاغی قرآن 

اولاً، چنان که گفته اند، فصاحت به معنای مأنوس و قابل فهم بودن مفردات و ترکیبات کلام است. اینک محل سئوال است که مگر خود عرب که سخن می گفت و می گوید، فصیح سخن نمی گوید که فصاحت قرآن معجزه باشد؟ آیات عرب در سخن گفتنش از الفاظ غریب و ترکیبات معقد استفاده می کند؛ اما قرآن از الفاظ مأنوس و ترکیبات مفهوم بهره برداری می کند؟

ثانیاً، چنان که گفته اند، بلاغت عبارت است از ایراد کلام به اقتضای حال مخاطب؛ یعنی اگر سطح فهم مخاطب پایین است، سطح کلام هم متناسب با فهم او ساده و قابل فهم او باشد. باز باید سئوال کرد که مگر خود عرب بلیغ سخن نمی گوید و آیا وقتی خودشان با هم سخن می گویند، رعایت مقتضای حال همدیگر را نمی کنند؛ اما وقتی قرآن سخن می گوید، رعایت مقتضای حال مخاطب را می کند؟

ثالثاً، ادعای این که سبک قرآن معجزه است، قابل اثبات نیست و جای این پرسش است که آیا سبک های کلامی که در زبان عربی وجود دارد، از همان ابتدای خلقت آدمی وجود داشته یا خود بشر آنها را پدید آورده است؟ و آیا اگر خود او پدید آورده،‌ آیا معجزه کرده است؟ و آیا اگر کسی یک سبک جدیدی پدید آورد، معجزه کرده و کسی نمی تواند مثل او بیاورد؟ آیا نیما یوشیج که سبک شعر نو را پدید آورد، دیگران نتوانستند، مثل او بیاورند؟

رابعاً، به فرض آن که سبک قرآن معجزه باشد، این مدخلیتی در اصل زبان ندارد؛ زیرا زبان عبارت است از ادای الفاظ برای القای مقصود و ادای مقصود نیز با هر سبک انجام می پذیرد؛ لذا نمی توان قرآن را به دلیل سبک ویژه اش دارای زبان ویژه ای دانست.

 

اغلاق تعبیر رابطه ارگانیک

اولاً، تعبیر رابطه ارگانیک لفظ و معنا مبهم است. این که لفظ و معنا رابطه ارگانیک دارند، به چه معناست؟ آیا منظور این است که لفظ و معنا مثل دست و پاست و رابطه ای مثل اعضای بدن دارند؟ این چه تشبیهی است؟ و چه معنایی از این تشبیه اراده شده است؟ رابطه لفظ و معنا دوسویه است، یعنی چه؟

 ثانیاً، اگر مراد این است که رابطه لفظ و معنا تکوینی است، صحیح نیست؛ زیرا رابطه لفظ و معنا قراردادی است و تابع قرارداد اهل زبان است و هیچ نسبت ذاتی و عینی و اندام وار با هم ندارند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  . اعجاز القرآن، ص 49 و 35

  . ر. ک: دلائل الاعجاز فی القرآن،ص 196، سعیدی روشن ، معجزه شناسی فصل 5و6

  . ر. ک: البرهان فی علوم القرآن، نوع 33؛ نگارنده، معجزه شناسی، فصل 6


نقد نظریه «زبان قرآن، عرفی-فراعرفی»(4)

این چهارمین قسمت نقد نظریه ای است که برادر گرامی جناب آقای دکتر محمد باقر سعیدی روشن با عنوان «منطق و زبان گفتمان قرآن: عرفی – فراعرفی» به «هیئت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره» عرضه کرده و قرار است که پیش اجلاسیه آن برگزار شود و از اینجانب نیز به عنوان یکی از ناقدهای آن دعوت شده است. چنان که پیش تر گفته شد، اصل متن به ایشان تعلق دارد و فقط عناوین قرمزرنگ و متن آبی رنگ از آن اینجانب است:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بررسی و نقد

ترکیبی دانستن زبان قرآن نیز سخن تمامی نیست زیرا اولا معیار روشنی وجود ندارد که بر اساس آن حوزه معارف قرآن را از حوزه تشریع متمایز و مرز بندی نماید. با مراجعه به متن قرآن کریم معلوم می شود نه حوزه معارف و بینشهای قرآن گسسته از آموزه های تشریعی، تربیتی، اخلاقی و انسانی است و نه حوزه آموزه های ارزشی و رفتاری قرآن بریده از باورهای معارفی است. اسلوب امتزاجی آیات قرآن که چهره های گوناگون معرفتی و آیینی را درهم تنیده دارد، مانع جدا سازی زبان های آنهاست.

نکته دیگری که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت این است که این دیدگاه باطن داشتن آیات را نادیده می گیرد. لازم به یاد کرد نیست که اعتقاد به معنای باطنی برای آیات افزون بر معنای ظاهری باوری تردید ناپذیر و بر خاسته از روایات متواتر فریقین و اشارات قرآن کریم است.

 

بطون داشتن قرآن

اولاً، باطن داشتن قرآن به چه معناست؟ اگر مراد لوازم عقلی و منطقی معانی عرفی آیات است، این اختصاص به قرآن ندارد. هر کلامی اعم از الهی و بشری از چنین لوازمی برخوردار است؛ لذا به موجب آن نمی توان، زبان قرآن را فراعرفی دانست.

اما اگر مراد از باطن داشتن قرآن، معانی بی ربط است، هرگز معانی بی ربط به کلام بشری هم روا نیست، نسبت بدهیم؛ چه رسد به کلام الهی که حرمت و قداست دارد و نسبت دادن معانی به ربط به قرآن تفسیر به رأی شمرده می شود که ممنوع و حرام است و مرتکب آن مستحق آتش.

ثانیاً، روایاتی که در زمینه بطون قرآن رسیده، مجمل اند و هیچ معنای مشخصی را نشان نمی دهند تا به موجب آن، معانی خاصی به عنوان بطون قرآن شناخته شود.

به علاوه برای معنای بطون قرآن در این روایات هر معنایی قایل بشویم، از دو حال بیرون نیست: یا ربط عقلی و منطقی به معانی عرفی آیات قرآن دارد و یا هیچ ربط عقلی و منطقی به معانی عرفی آیات قرآن ندارد و بنابراین بازگشت این بیان به همان بیان قبلی خواهد بود؛ لذا اختصاص معانی باطنی به قرآن و خالی دانستن کلام های بشری از بطون بی وجه است و به موجب بطون داشتن آیات قرآن نمی توان زبان قرآن را فراعرفی دانست.

نکته دیگر ابهام بیان معظًم له در معنای زبان ترکیبی است. در این بیان مسائل مختلف عرفی یا نمادین بودن یا حقیقی بودن یا عقلایی بودن، در هم آمیخته شده است، در حالی که این مسائل از هم متمایزند و عرفی بودن و حقیقی بودن و نمادین بودن مربوط به سه حیثیت جداگانه در اصطلاح زبان دین است و خلط اینها نارواست.

افزون بر آن چه گفته شد، دیدگاه فوق مسأله اعجاز قرآن را نیز نادیده می گیرد؛ در حالی که اعجاز قرآن اختصاص به ابعاد معارفی قرآن نداشته بلکه به تصریح محققان علوم قرآن شامل حوزه تشریعات قرآن نیز هست.

 

وجه اعجاز قرآن

اولاً، چنان که آمد، اعجاز قرآن به تصریح آیات خود قرآن، فقط مربوط به وحیانی بودن قرآن است که پیامبر(ص) قرآن را از سوی غیب دریافت کرده است؛ نه از راه تعلم از دیگران یا تأملات خودش و لذا اعجاز قرآن هرگز به محتوایش ربطی ندارد و ادعای معجزه بودن محتوای قرآن از سوی علمای ما صورت گرفته و اثبات این ادعا نیز مشکل است؛ لذا نمی توان ثابت کرد که معارف قرآن اعم از عقاید و تشریعات و سایر مطالبش اعجازآمیز است. در خود قرآن هرگز چنین ادعایی به چشم نمی خورد که گفته باشد، معارفش اعجاز دارد.

ثانیاً، تشریعات قرآن به اعتراف علمای اسلامی از 500 آیه در نمی گذرد که به صورتی بسیط و پراکنده در لا به لای آیات قرآن وجود دارند. به دشواری بتوان ادعا کرد که چند حکم شرعی پراکنده ای که در لا به لای آیات به چشم می خورد و یک صدم احکام شرعی هم نیست، اعجاز دارد؟ چگونه اگر کسی برای مثال عروة الوثقی را به لحاظ تشریعی برتر از قرآن بداند؛ به این دلیل که در همه موضوعات حکم شرعی را بیان کرده است، می توان سخن او را مردود شمرد؟ یا چگونه در حالی که می توان فقه نوشت، بدون این که به قرآن مراجعه کرد، می توان ادعا کرد،‌ قرآن به لحاظ تشریعی اعجاز دارد؟

شایسته آن است که ما به قرآن نسبت های خلاف واقع ندهیم و بدانیم که این کار حرمت نهادن به قرآن نیست؛ بلکه برای قرآن انتظارات بی جا آفریدن و قرآن را در آماج نقدها و اشکالات قرار دادن است؛ لذا باید به شدت از آن پرهیز کرد.

ثالثاً، به فرض این که معارف قرآن اعم از تشریعات و غیر تشریعاتش اعجاز داشته باشد، این مربوط به محتوای قرآن است و هیچ ربطی به زبان قرآن ندارد. زبان قرآن قالب بیان محتواست؛ نه خود محتوا. در این قالب می توان هم مطالب مبتذل ریخت و هم مطالب عالی و اعجازگونه.

 

3-2. عرف خاص

نظریه دیگری که در باب منطق و زبان قرآن قابل تصور و یا قابل برداشت است نظریه زبان خاص است. این نظریه تقریرهای گوناگونی را در بر میگیرد. نظریة     تأویلی محض و رویکردی که زبان قرآن را نوعی رمزآگین شمرده، ضرورت رمزگشایی آن را مورد تأکید قرار میدهد؛ همچون باطنیان سنتی، و برخی متجددان، به واقع زبان قرآن را زبانی ویژه و خاص میشمارد. همین طور دیدگاهی که خطاب قرآن را مخصوص مخاطبان خاص دانسته، شناخت قرآن را به آنان اختصاص میدهد، همچون اخباریان شیعه و دیگر کسانی (چون اصحاب مکتب تفکیک)  که تفسیر قرآن را برای غیرمعصوم نامیسور میدانند. نیز، دانسته یا ندانسته بر زبان خاص قرآن صحه میگذارند. این نظریه با انگشتگذاری بر بعد فراسوی فهم بشری بودن قرآن، متشابه بودن آیات و مانند آن، فهم آن را به راسخان در علم و معصومان اختصاص می دهد.

 

بررسی و نقد

یک؛این دیدگاه در اشکال مختلف خود فاقد یک رویکرد استدلالی قابل قبول در زبان قرآن و تفسیر آن است.

دو؛ قرآن ثقل اکبر الهی و وسیله اتمام  حجت خدا در دعوت همه مردم به سوی هدایت و توحید است. این رویکرد در حقیقت این خصوصیات ذاتی را از قرآن سلب می کند.

سه؛ دیدگاه فوق بر خلاف منطق قرآن در دعوت به تدبر و فهم قرآن و سیره علمی و عملی امامان معصوم (ع) در ارجاع مردم به قرآن است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


  . نک: شاکر، روش های تأویل قرآن، فصل5، ص 205.

  . مجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دین، ص 368؛ فراستخواه، دین و جامعه، بخش 3، گفتار 22 و 23

  . ر. ک: استرآبادی، الفوائد المدینه، 28؛ جزائری، منبع الحیوة ،ص 44؛ حر عاملی، الفوائد الطوسیه، 411 ؛. آثار مکتب تفکیک.


نقد نظریه «زبان قرآن، عرفی-فراعرفی»(3)

این سومین قسمت از نقد نظریه ای است که برادر گرامی جناب آقای دکتر محمد باقر سعیدی روشن با عنوان «منطق و زبان گفتمان قرآن: عرفی – فراعرفی» به «هیئت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره» عرضه کرده و قرار است که پیش اجلاسیه آن برگزار شود و از اینجانب نیز به عنوان یکی از ناقدهای آن دعوت شده است. چنان که پیش تر گفته شد، اصل متن به ایشان تعلق دارد و فقط عناوین قرمزرنگ و متن آبی رنگ از آن اینجانب است:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دو؛ در برخی از تعاریف یاد شده این دیدگاه دانسته یا نادانسته قرآن سخن بشر تلقی شده است ؛ منتها گفتار شخصی که ادیب و سخندان بوده است. اما این نظر از اساس ناصحیح است . قران از نظر محتوا و ساختار، معجزه نبوی است که با آمدن آن برترین نمونه های ادبی عرب معاصر نزول بی فروغ گردید و نام آوران هنری آن قوم در برابر قرآن ناگزیر به خضوع شدند. این ویژگی همان چیزی است که حتی در گفتار غیر قرآنی شخص پیامبر اکرم نیز وجود نداشت تا چه رسد به سخن دیگران.

 

وجه اعجاز قرآن

اولاً، قرآن از آن جهتی که خودش، خودش را معجزه معرفی می کند، معجزه است. قرآن طبق تصریح خودش از این جهت که بدون تعلیم و از طریق وحی فراگرفته شده، معجزه است. وجه اعجاز قرآن در خود قرآن چنین توصیف شده است:

·          وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون (عنکبوت، 48)‏؛ و تو هیچ کتابى را پیش از این نمى‏خواندى و با دست خود [کتابى‏] نمى‏نوشتى، و گر نه باطل‏اندیشان قطعاً به شک مى‏افتادند.

·          وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیم (شورى، 52)؛ و همین گونه، روحى از امر خودمان به سوى تو وحى کردیم. تو نمى‏دانستى کتاب چیست و نه ایمان [کدام است؟] ولى آن را نورى گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه مى‏نماییم، و به راستى که تو به خوبى به راه راست هدایت مى‏کنى.‏

اما اثبات معجزه بودن قرآن، از آن جهاتی که دیگران ادعا می کنند، نظیر جهات ادبی، تشریعی، علمی و مانند آنها دشوار است و نمی توان اعجاز این جهات را برای قرآن ثابت کرد.

ثانیاً، معجزه بودن ساختار قرآن به چه معناست؟ آیا بشر نمی تواند به نظم سخن بگوید؟ آیا شعر یا نثر مسجع بشری نظم ندارد؟ چطور نظم داشتن قرآن معجزه است؛ اما نظم داشتن سخنان بشری معجزه نیست؟

ثالثاً، معجزه بودن محتوای قرآن به چه معناست؟ آیا افراد بشر نمی توانند قصه بگویند یا از عقاید و اخلاق سخن برانند؟ یا خبر غیبی بدهند؟

رابعاً، این که وقتی قرآن آمد، ادبیات جاهلی به کناری رفت، هیچ ملازمه ای با اعجاز ادبی قرآن ندارد. بسا بتوان گفت که بر اثر گرویدن مردم به قرآن، ادبیات جاهلی بی فروغ شد؛ نه نفس قرآن.

به علاوه، ادبی بودن قرآن به چه معناست؟ اگر مراد نظم داشتن است که ادبیات جاهلی هم نظم داشت و مراد از آن، جنبه خیالی و تصویری قرآن نظیر تشبیهات و استعارات و مانند آنهاست، این جنبه در ادبیات جاهلی هم به چشم می خورد.

علاوه بر این، به فرض که پذیرفته شود، سبک بیان قرآن جدید است؛ اما آیا جدید بودن یک سبک به معنای معجزه بودن آن است؟ اگر این طور باشد که سبک نو ایجاد کردن، معجزه به شمار آید، باید شعر نو را که نیما یوشیج ابداع کرد، معجزه تلقی کرد.

حاصل مطلب این که آن جهتی که خود قرآن بر معجزه بودنش تصریح دارد، اعجازش انکار ناپذیر است؛ اما آن جهاتی را که برخی از علمای اسلامی مدعی معجزه بودن آن هستند، برای قرآن قابل اثبات نیست و بهتر آن است که چنین نسبت هایی به قرآن داده نشود؛ چرا که توقعات بی جایی برای قرآن آفریده می شود و آنگاه وقتی مردم به قرآن مراجعه می کنند و خبری از آنها نمی یابند، موجب می شود که به کلی از قرآن اعراض کنند. قرآن را باید همان طور که خودش معرفی کرده است، معرفی کرد؛ نه آنچنان که ما انتظار داریم.

سه؛ ادعای قبح تکلم به زبان فراعرفی نیز حاکی از آن است که مفهوم زبان عرفی و فرا عرفی برای نویسنده محترم به طور دقیق روشن نبوده است.

 

تناقض آمیزی زبان فراعرفی

اولاً، چنان که گفته شد، زبان فراعرفی یک ترکیب تناقض آمیز است. زبان عرفی است و فراعرفی بودن آن یعنی یک چیز عرفی فراعرفی است و این تناقضی آشکار است.

ثانیاً، هیچکدام از ویژگی هایی که به عنوان ویژگی های فراعرفی به قرآن نسبت داده می شود، یا فراعرفی است و بلکه عرفی است و یا ربطی به زبان ندارد و ناظر به محتوای قرآن است و لذا فراعرفی بودن پاره ای از ویژگی های قرآن مردود دانسته می شود.

چهار؛ این ادعا که تمامی دشواری های تفسیر در پرتو آن بر طرف می شود سخن ناتمامی است. باید دید تفسیر چیست، آیا تفسیر صرف شناخت معنا و مفهوم الفاظ قرآن است یا بدست آوردن مقصود و مراد خداوند؟ 

در این صورت حد اقل باید سه مرتبه معنی شناسی واژگانی، گزاره ای و سیستمی در کل متن جست و جو شود.  افزون بر این قرآن داری سطوح گوناگون و معانی باطنی است. این نظریه نمی تواند به سادگی از کنار آن بگذرد و آن را نادیده بگیرد.

 

بایستگی تفسیر قرآن بر پایه قواعد عرفی

اولاً، اگر تفسیر به معنای بیان مراد الهی باشد، نیاز به آن، یک امر عارضی است؛ نه ذاتی قرآن. قرآن وقتی نازل شد، مخاطبانش مقاصد آن را باید درک کرده باشند و گرنه فصیح و بلیغ و هدایت کننده و آسان و عربی مبین بودن قرآن، مخدوش شمرده خواهد شد.

ثانیاً، قرآن بر اثر گذشت زمان و منسی شدن مقتضیات و اسباب نزول و تطور لغات و ضمیمه شدن اطلاعات بعدی به قرآن، دچار ابهام و نیازمند تفسیر شد؛ بنابراین روش صحیح تفسیر قرآن این است که همان مقتضیات و اسباب نزول و همان معانی رایج لغات در عصر نزول جستجو و بازسازی شود.

ثالثاً، یک متکلم برای القای مقصود باید همان معنای رایج میان اهل زبان را مراد کند و لذا وجهی ندارد که خداوند برای القای مقصود جز همان معنای رایج میان اهل زبان را اراده کرده باشد؛ بنابراین تفکیک میان معنای لفظ و معنای مقصود بی وجه است.

رابعاً، در القای مقصود حتی اگر یک لفظ به کار برده شود، بدون قرائنی که مقصود را مشخص کند، همراه نیست. برای مثال،‌ اگر کسی در حالی که تشنه است، بگوید، «آب»؛ یعنی من تشنه ام و آب خوردن می خواهم؛ لذا تفکیک میان واژه و گزاره و متن بی وجه است و یک تفکیک ذهنی محض است و با زبان طبیعی که با آن القای مقصود صورت می گیرد، تفاوت دارد.

خامساً، به هنگام القای مقصود هرگز معانی باطنی که به واقع همان لوازم کلام است، مراد نمی شود؛ لذا مراد خداوند جز همان معنای ظاهری که اهل زبان به آن آشنایی دارند، نمی تواند باشد و تفسیر هم جز همان معنای مراد نیست.

سادساً، هیچ اشکالی ندارد که ما تفسیر را چنان گسترده بگیریم که لوازم مراد را هم در بر بگیرد؛ اما لوازم مراد برای هر کلامی هست و به کلام الهی اختصاص ندارد.

پنج؛ ناصواب بودن دیدگاهی که عرفی بودن زبان قرآن را همسویی با فرهنگ زمان نزول می پندارد با توجه به مبانی مربوط به قرآن، رسالت و اهداف آن، روشن می گردد.

 

زبان محصول فرهنگ

اولاً، این که زبان یک محصول فرهنگی است و از معهودات و تصورات اهل زبان یعنی فرهنگ آنان بر می خیزد، قابل انکار نیست. ای بسا آن تصورات و معهوداتی که یک قوم از جهان دارند، مطابق واقع نباشد و لذا واژگانی که به ازای آنها وضع و استعمال می شود، نمی تواند مفید معنای واقعی و مطابق واقع باشد. مثل لفظ مجنون برای کسی که جن در او نفوذ کرده است یا تعبیر سبع سموات برای مجرای هفت جرم سماوی ماه، عطارد، زهره، خورشید، مریخ، مشتری و زحل، با این تلقی که این اجرام به صورت طبقاتی بر روی هم قرار دارند.

ثانیاً، این هم انکار نمی شود که زبان وسیله ای برای القای مقاصد است که این مقاصد می تواند حق یا باطل باشد و آنچه قرآن در مقام بیان آنهاست، مقاصد حقی است؛ اما آنچه در مقام بیان آنها نیست و قالب بیان مقاصد تلقی می شود، لزوماً حق نیست.

به این ترتیب، اگر از قرآن انتظار داشته باشیم که دانش های بشری را که مدخلیتی در هدایت انسان ها و اخلاقی شدن آنها ندارد، تصحیح کرده باشد، نابجاست و باید گفت که قرآن در قالب دانش های بشری عصر پیامبر(ص) سخن گفته است که ای بسا با واقع هم مطابق نباشد.

 

    2-2- زبان ترکیبی

نظریه دیگری در شیوه زبان قرآن مطرح است که آن را آمیزهای از شیوههای گوناگون میداند. البته این دیدگاه توضیح مبسوطی از ارکان دیدگاه خود ارائه نداده است، لکن موجه ترین احتمال در مفهوم زبان ترکیبی آن است که مقصود کاربرد شیوههای گوناگون به تناسب موضوعات مختلف باشد. یعنی وقتی سخن از احکام و دستورات عبادی و رفتاری است زبان قران را عرفی بدانیم و آنجا که سخن از حقائق ماوراء طبیعی و معارف حوزه مبدأ ومعاد و جز آن می رود زبان فراعرفی یا عرف خاص مورد نظر باشد.

 

تناقض آمیز بودن زبان فراعرفی

چنانکه پیش تر گفته شد:

اولاً، زبان فراعرفی یک ترکیب پارادودکسیکال و تناقض آمیز است. زبان عرفی است و زبان فراعرفی از قبیل کوسه ریش پهن است. زبان یعنی همین الفاظ متعارف و شناخته شده و معهود بشر که برای القای مقاصد به همدیگر به کار می رود.

ثانیاً، عرف خاص خطاب به گروه خاصی از اهل زبان است و در آن مصطلحات خاص آن گروه به کار می رود؛ حال آن که این درباره قرآن صادق نیست؛ نه قرآن خطاب به گروه های خاصی مثل فلاسفه یا عرفا و یا حتی تجار و شاعران است و نه در قرآن مصطلحاتی وجود دارد که خاص آن گروه ها باشد و سایر مردم از معنای آنها بی خبر باشند.

ثالثاً، سخن گفتن از ماوراء طبیعت و مبدأ و معاد هرگز ملازمه ندارد با این که با زبان فلسفی و عرفانی باشد و می تواند با زبان عرفی هم بیان شود. در صورتی می توان گفت که قرآن در چنین موضوعاتی به زبان فلسفی یا عرفانی سخن گفته است که خطاب به فلاسفه یا عرفا باشد و یا در آیات قرآن، مصطلحات فلسفی و عرفانی ملاحظه شود؛ حال آن که هیچ یک از این دو در قرآن مشاهده نمی شود.

این دیدگاه از سخن برخی از مفسران معاصر استفاده می شود. ایشان می گویند: نظریه زبان ترکیبی، نظریهای قوی است؛ یعنی اگر زبان دین را به طور مطلق عرفی بدانیم که هیچ جنبه نمادین در آن نیست یا برعکس اگر بگوییم کلیه مفاهیم دینی نمادینند و هیچ مفهومی حقیقی یا عرفی نداریم، هیچکدام از آن دو نظر درست نیست؛ بلکه باید نوعی تفصیل قائل شد. . . زبان دینی در واقع همان زبان عقلایی است که مردم به کار میبرند و شامل استعاره، تشبیه، تمثیل و مانند آنها است؛ همان گونه که مشتمل بر مفاهیمی نمادین است.

 

غیر واقعی بودن زبان ترکیبی

اولاً، چنان که گفته شد، زبان عقلایی چیزی اعم از زبان فارسی و عربی و مانند آنهاست و نیز چیزی اعم از زبان های یک قوم در زمان ها و مکان های مختلف است. عقلا که زبان واحدی ندارند. در میان عقلای عالم علاوه بر این که زبان های مختلفی به عرف عام هست، نظیر فارسی و عربی و انگلیسی، زبان های مختلفی هم به عرف خاص در میان هر اهل زبانی هست، نظیر فلسفی و عرفانی و علمی. برای تعیین زبان یک متن باید بگوییم که به کدامیک از زبان های معهود است و آن در چه زمان و مکانی از اهل زبان صدور یافته است؛ بنابراین برای تعیین زبان قرآن کافی نیست که گفته شود، آن به زبان عقلاست؛ بلکه باید بگویم، قرآن به زبان عرف عام عقلای عرب حجاز عصر پیامبر(ص) است.

ثانیاً، هر زبان عرفی شامل استعاره و تشبیه و استعاره و مانند آنهاست و لذا به صرف وجود آنها در یک زبانی دلیل نمی شود که آن را زبان دیگری مثل ادبی و مانند آن بدانیم.

ثالثاً، مقصود از مفاهیم نمادین چیست؟ اگر مقصود، همان تمثیلات و تشبیهات و مانند آنها باشد که این هم در هر زبان عرفی هست و اگر مقصود، رموزی باشد که گاهی با مقاصدی چون پنهان بودن مقاصد برای دشمن یا عوام و یا القای تاریخ به کار برده می شود و برای مثال در ارتش و میدان جنگ به کار می رود تا دشمن از اسرار نظامی آگاهی نیابد، باید گفت که چنین زبانی در قرآن نیست.

ثالثاً، زبان هایی که به طور طبیعی ملاحظه می شود، یا به عرف عام است و تمام اهل زبان به آن آشنایی دارند و آن را برای القای مقاصد خود به کار می برند و یا به عرف خاص یک گروهی است و فقط آن گروه خاص به مصطلحات آن شناخت دارند و آنها را برای القای مقاصد خود به کار می برند؛ اما این که یک زبانی ترکیبی از عرف عام و عرف های خاص اعم از فلسفی و عرفانی و علمی باشد، وجود خارجی ندارد.به علاوه، لااقل برای اثبات وجود ترکیبی از زبان های مختلف در قرآن باید شواهدی از آنها در قرآن باشد. این در حالی است که هیچیک از واژگان قرآن، فلسفی یا عرفانی یا علمی و مانند آنها نیست و چنان نیست که فقط فلاسفه یا عرفا یا عالمان تجربی و مانند ایشان به واژگانی از قرآن آشنایی داشته باشند. این سخن ناصحیح است که خداوند به طور تکلف آمیزی یک شماری از واژگانی فلسفی و یک شماری از واژگان عرفانی و نیز یک شماری از واژگان علمی را در قرآن آورده باشد. این در حالی است که اساساً، در عصر نزول قرآن هیچیک از این گروه ها در میان عرب حجاز وجود نداشتند.  

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  . ر. ک. زبان قرآن و مسائل آن فصل آخر و مقاله قرآن نزول تاریخی ، حضور فراتاریخی ، پژوهشهای فلسفی کلامی ش

  .  مصباح یزدی، میزگرد زبان دین، مجله معرفت، ش19،ص 16 و 18